من، من دیگه، نه، یعنی اون دیگه جایی توی زندگی من نداره که سالم بودن و نبودنش بخواد برام مهم   ادامه ی حرفم را میخورم، راست…

      – هه بابام؟ مطمعنم حال اگر حافظ هم راضی شده باشه، بابای من عمرا جنازمم رو دوش شایان نمیندازه …همین حالشم دنبال یکی میگرده که حساب بانکیش…

      گردنش را که به زحمت تکانی داد، درد کمرنگی را حس کرد اما توجهی نشان نداد. کمر و پاهایش نیز خشک شده بودند. کمی نرمش کرد و…

      -توریست ‌.. -اره نکنه توریست هم نمی دونی چیه!؟ با لب های فشرده شده گفتم : راستش نه یادم نمی اومد خندید‌.   -گردشگر.. توی روستای تو…

        مامان که حسابی از شنیدن این حرف بی مقدمه شوکه شده بود با چشمهای گرد شده و صورت رنگ پریده پرسید:   -یعنی چی؟آخه چرا ؟مگه…

      انگار کل بیمارستان روی سرم خراب شد. بی حرف به پرستار چشم دوختم که صدام زد‌: – آقا؟ حالتون خوبه؟   حالم؟ عالی بود!… دوباره صدام زد…

      درد شدید سر و گردن، پریدن پلک و رگ روی چانه ام کم بود، که حالا چند ساعت یست سنگینی و لرزش یک دستم هم کلافهام کرده.…

    – تو فهمیدی نقطه ضعف من آواعه همه چیو به اون ربط میدی …جهنم و ضرر، میریم ولی یادت باشه خودت خواستی. از اتاق بیرون رفتم که پشت…

(از پارت بعد طریقه نوشتار رو عوض میکنم .) “کلونیا” صفحه صد و پنجاه و دوم کتاب را ورق میزنم با صدای باز شدن در نگاهم را از کتاب میگیرم…

      _ من حرف راستینو، با همه ی وجودم باور کردم. حس میکنم صادقانه ترین چیزی بود که تو تمام عمرم شنیدم. . احساسش پاکه. من میفهمم اینا…

  ༺یک هفته بعد ༻ با بی حوصلگی به جزوه ها نگاه کردم تهمینه: همینقدر زیاد و طاقت فرسا خوب من مخم بازدهی نداره همه ی این هارو یه جا…

  با دهن باز به به دست هام که مثل چوب خوشک شده بود زل زدم دستام و بالا اوردم و به صورتم دست زدم تهمینه: من میتونم تکون بخورم…

  سراج الدین قبل از آمدن عفریته از همه چیز خبر داشت اون نیز به دنبال بهترین راه حل برای شفای آن دو بود وخوب از حال هرمس با خبر…

        شک نداشتم حتی این نه رو هم واسه آروم کردن من به زبون آورده. اما من دیگه از دروغ بیزار بودم. حتی نمیخواستم دروغی بشنوم که…