رمان آهو ونیما پارت ۹۶ 4.4 (83)

۲ دیدگاه
  – دلیلش واضحه! – برای من واضح نیست! نیما تک خنده ای کرد. – من هنوز پخشش نکردم که انقدر عصبانی هستی! خدا رو شکر علم هنوز اونقدر پیشرفت…

رمان آهو ونیما پارت89 4.4 (92)

۱ دیدگاه
مهری جان در ابتدا تصور کرده بود که من قبلا ازدواج کرده ام… اما حامد آنقدر گفته بود و گفته بود که بالاخره مهری جان همه چیز را فهمیده بود……

رمان آهو ونیما پارت۸۸ 4.3 (60)

۳ دیدگاه
#part353 تقریبا در زمانی که به کل ماجرای مربوط به حامد و آن شب را فراموش کرده بودم، حرف های جدیدی به گوشم رسید… حرف هایی که وجود لعنتی کمرنگ…

رمان آهو ونیما پارت ۸۹ 4.3 (67)

۴ دیدگاه
  نیما با حواسپرتی پرسید: چی اینجاست؟! با سرم به آرامی به سمتی که حامد ایستاده بود اشاره کردم. نیما با دیدن حامد پلک هایش را محکم بست. – این…