رمان پروانه ام پارت ۷۵ 4.1 (99)4 ماه پیش۸ دیدگاه *** هیچ راهی برای اون باقی نمونده بود … هیچ راهی ، به جز اینکه با عواقب کارش روبرو بشه ! این رو از لحظه ی اولی…
رمان پروانه ام پارت ۷۴ 4.2 (119)4 ماه پیش۱۰ دیدگاه رستم چراغ زد … کارش داشت ؟! آوش سرعتش رو کم کرد و بعد کنار جاده متوقف شد . نگاه اخم آلود و عصبیش به رستم…
رمان پروانه ام پارت ۷۳ 4.1 (97)4 ماه پیشبدون دیدگاه زن رفت و پروانه باز نگاه کرد به سلمان . تند نفس کشید و فکر کرد … باید زودتر بره ! تا وقتی هنوز سلمان احتمال بده…
رمان پروانه ام پارت ۷۲ 4.2 (134)5 ماه پیشبدون دیدگاه اطلس نگاه کرد توی چشم های آوش … و با مکث کوتاهی پاسخ داد : – بله ، چشم ! بعد قامت صاف کرد و…
رمان پروانه ام پارت 71 4.2 (15)5 ماه پیشبدون دیدگاه وقتی از خواب بیدار شد ، تمام تنش خیسِ عرق بود ! نگاه کرد به آتیشِ توی شومینه که گر گر می کرد … قطره اشکی که…
رمان پروانه ام پارت 70 4.5 (8)5 ماه پیشبدون دیدگاه پشت پنجره ی کتابخونه ایستاده بود و حیاطِ سنگی رو می پایید … . خورشید خانم با بالاپوشِ خزِ طبیعی و کفشهای پاشنه دارش اومده بود…
رمان پروانه ام پارت 69 4.5 (36)5 ماه پیشبدون دیدگاه سر زن نزدیک شونه ی پروانه بود … لب هاش پچ زدند : – گمش نکنی ! … از بقیه مخفی نگه دار ! قلب پروانه…
رمان پروانه ام پارت 68 4.5 (68)5 ماه پیشبدون دیدگاه – چته خانم گل ؟ … اخمات توی همه ؟! لحنش دوستانه و مادرانه بود … دست پروانه رو گرفت میون دستاش . پروانه به رفت و…
رمان پروانه ام پارت67 4.3 (69)5 ماه پیشبدون دیدگاه – شماها بازم جمع شدین اینجا ، جونم مرگ شده ها ؟! … از جونتون سیر خوردین ؟! … بگیرم همه تون رو خونین و مالین کنم ؟! …
رمان پروانه ام پارت ۶۶ 4.5 (70)5 ماه پیشبدون دیدگاه آوش راه افتاد به طرفش … قدم هاش آروم و بی عجله بود : – ساعتهای روز رو ازت گرفتن ؟! هر قدمی که برمی داشت…
رمان پروانه ام پارت ۶۵ 4.4 (70)5 ماه پیشبدون دیدگاه آوش خوب گوش تیز کرد … پروانه باز هم شروع کرد به خوندن : – نهاده بر دهانش ساغر مل ، شکفته در کنارش خرمن گل !…
رمان پروانه ام پارت ۶۴ 4.4 (65)5 ماه پیشبدون دیدگاه آهو باز سرش رو پایین انداخته بود و به کتاب نگاه می کرد . در اون حالتی که نشسته بود ، خیلی بی دفاع و قابل ترحم به…
رمان پروانه ام پارت ۶۳ 4.4 (73)5 ماه پیشبدون دیدگاه – حالت چطوره ، مامان ؟! خورشید به سختی از افکارش خارج شد و لبخندی زد … و نوک انگشتانش رو پشت دست های پسرش کشید : …
رمان پروانه ام پارت۶۲ 4.4 (62)5 ماه پیشبدون دیدگاه هینی کشید و دست رو بی اختیار سپرِ صورتش کرد … و بعد خورشید شروع کرد : – بی لیاقت ! دختره ی بی عرضه ی…
رمان پروانه ام پارت ۶۱ 4.4 (65)5 ماه پیشبدون دیدگاه فضای اتاق کمی سنگین بود . به جز خانم بزرگ ، خورشید و آهو و توران هم حضور داشتند و صدای کر کر قلیونِ عمه توران ، یک لحظه…