رمان رخنه پارت ۸۱

بدون دیدگاه
    نیم نگاهی انداخت و دوباره ماشینش رو استارت زد. سگک قلاده رکسی هنوز هم توی ماشین بود و بود و کم پیش می اومد که حافظ به گردنش…

پارت 3 رمان نیستی 1

۲ دیدگاه
نمی‌دونم چقدر خوابیدن که با تکون های دستی بیدار شدم با صورت سورنا رو به رو شدم که سعی داشت بیدارم کنه تهمینه :سلام سورنا :سلام چقدر می‌خوابی بیدار شو…

رمان سرمست پارت ۷۴

۲ دیدگاه
      لبخندی زدم. همین که توی این دنیا یکی بود که هوام رو داشت، بسم بود! – مرسی که مثل برادر پشتمید. واقعا کمتر کسی شبیه شما پیدا…

رمان نیستی 1 پارت دوم

بدون دیدگاه
با خجالت خندیدم و سرم انداختم پایین بعد از من نوبت مامان بود که کیومرث و سوال پیچ کنه از جام بلند شدم به اتاقم رفتم صدای گوشیم بلند شد…

رمان وارث دل پارت ۱۸

۱ دیدگاه
    -….من مادرشم می دونم چی بده چی خوب… خوابیدن با تو باهاش کراهت داره. حرامه براش حرامی…   حرصم گرفت دلم می خواست تا میخوره بزنمش. این زن…

رمان او_را پارت ۶۱🌸

بدون دیدگاه
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان او_را … 💗 #قسمت_شصت_یک یک ساعتی با خودم درگیر بودم… این‌بار نمیخواستم سوار ماشین شم و برم تو جمع چادری‌ها و از اونجاهم سوار ماشین بشم و بیام…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۱۹

۴ دیدگاه
_ نمیخواد ناهار درست کنی از بیرون یه چیزی میارم…. نمردیم این جمله رو از آقای مثلا شوهر شنیدیم… چیزی نمیگم که وارد اتاق میشه و کنار رختخوابم رو زانو…

رمان رخنه پارت ۸۰

بدون دیدگاه
    نمیتونست دیگه روی پاهاش واسته. اصلا اهمیتیونداشت مرسده کجا باشه، فقط میخواست چشمش بهش نیوفته و با این احتمال که اون توی اتاق باشه، مجبور شد شب رو…

رمان اردیبهشت پارت ۶۳

۳ دیدگاه
    *** شونزده … هیفده … هیجده … نوزده … بیست ! سرشو از آب بیرون آورد و با نفس بلند و عمیقی هوا رو درون ریه هاش فرو…

رمان وارث دل پارت ۱۷

۲ دیدگاه
    -اهان. خدارو شکر پس.   کتایون خنده ای سر داد و‌گفت : -اره خداروشکر خدا دلش به حال این دختر به رحم اومد حالا وقت رو تلف نکن…

رمان اردیبهشت پارت ۶۲

۱ دیدگاه
    – اسکل تویی که قدرت ذهن رو دستکم گرفتی ! یکی هست ته یک روستای دور افتاده و بدون امکانات … احساس خوشبختی می کنه ! چرا ؟…