رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۵

بدون دیدگاه
  سارا لبخندی زد و گفت:   -آره عزیزم با اسمای خودشون، باهاشون حرف بزن. این جوری اونا هم با آلا و علی آشنا میشن. میگن بچه تو رحم مادر…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت۱۵۴

بدون دیدگاه
  توی دلش پوزخندی به حانیه زد. ولی باید این مسئله رو با سارا در میون می‌ذاشت. چون حانیه برای مدت طولانی قرار بود اون جا زندگی کنه و عشوه‌هایی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۳

بدون دیدگاه
  سارا دوباره به سمت کیاوش سر چرخوند و چشم‌ ریز کرد و پرسید:   -امروز یه چیزی شده که اعصاب نداری. بگو ببینم چی شده.   کیاوش کلافه روی…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۲

بدون دیدگاه
    حانیه سریع شالی روی سرش انداخت و با همون بلوز و ساپورت جذبی که تنش بود از اتاق بیرون رفت. شیدا نفسی گرفت و بغضی که به زور…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۱

بدون دیدگاه
    اکرم خانم که تازه به خودش اومده بود از حرف من خنده‌اش گرفت و با لبخند گفت:   -چشم شیدا خانم. پس فعلا با اجازتون. اگه کارم داشتین…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۵۰

بدون دیدگاه
  سارا نگران نگاهش رو به کیاوش داد و نفسش رو بیرون داد. بعد آروم گفت:   -کیاوش پله خیلی زیاده، براش خوب نیست. یه کاری بکن.   کیاوش کلافه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۹

بدون دیدگاه
  پری بانو ابرویی بالا انداخت و باشه‌ای گفت و همین طور که زیر لب داشت غر می‌زد به سمت حیاط بیمارستان رفت. کیاوش سریع گوشیش رو درآورد و به…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۸

بدون دیدگاه
  قبل از این که پری بانو جوابی بده. شیدا ترسیده نگاهش رو به کیاوش داد و گفت:   -نه، معلومه که نه، من با یه پرستار مرد راحت نیستم.…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت 147

بدون دیدگاه
  شیدا منو منی کرد. می‌دونست که نباید حقیقت رو به سارا بگه. آب دهنش رو قورت داد و گفت:   -نمی‌دونم والاه چطور شد. همین جوری پام پیچ خورد…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۶

بدون دیدگاه
    صدای دلداری دادن کیاوش و گریه‌های ریز سارا رو از پشت در اتاقم به خوبی می‌شنیدم. از تعریف مختصر و مفید کیاوش، فهمیدم که دلش نمی‌خواد سارا قضیه…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۵

بدون دیدگاه
      نفسش رو بیرون داد و گفت:   -نمیشه گفت خطر کاملا رفع شده ولی خوشبختانه بچه‌ها وضعشون خوبه یه مقدار بند ناف از جفت جدا شده و…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۴

بدون دیدگاه
  دیگه چیزی نپرسید و فقط با عجله گفت:   -باشه پس من میرم پایین آماده بشم و سوئیچ‌ ماشین رو بردارم. از پله‌ها پایین نیاید تا خودم بیام کمکتون…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۳

بدون دیدگاه
      برای اولین بار چنان حسی رو تجربه کردم که تا حالا تجربه‌اش نکرده بودم. آب دهنم رو قورت دادم و ازش چشم دزدیدم که بدون مقدمه پرسید:…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۲

بدون دیدگاه
      با یادآوری اون خاطره‌ی چندش آور و وحشتناک دوباره حالم بد شد و احساس کردم فشارم افتاد. سر گیجه گرفتم که سریع وسط حرفش پریدم و گفتم:…
رمان انرمال

رمان رسم دل پارت ۱۴۱

بدون دیدگاه
      گوشی رو قطع کردم و روی تخت ولو شدم. چشم بستم ولی از فکر بنیامین خواب به چشمام نیومد. حس عجیبی داشتم. هم خوشحال بودم هم نگران،…