رمان زنجیر و زر پارت ۲۳۰

بدون دیدگاه
  مانند اکثر وقت هایی که مضطرب می‌شدم، کنج دیوار روی زمین نشسته بودم.     تکیه به کمد دادم و نفس عمیقی کشیدم.     ضربان قلبم بالا رفته…

رمان زنجیرو زر پارت۲۲۹

بدون دیدگاه
      اروند:     وقتی که افرا تا این حد شیرین و شیطان می‌شد، کنترل خودش سخت‌ترین کار ممکن بود.     وقتی که اِنقدر دلبرانه برایش می‌خندید،…

رمان زنجیرو زر پارت ۲۲۸

۳ دیدگاه
        آنقدر نزدیکش شده بودم که حتی صدای آدلر را هم به خوبی می‌شنیدم.   -قربان همه‌ی جزئیات پرونده شو براتون ایمیل کردم. خواسته هاشون تقریباً معقوله.…

رمان زنجیر و زر پارت ۲۲۷

۱ دیدگاه
      -نکن افرا برو بشین سرجات خانومم اِنقدر کرم نریز.     حرصی بیشتر نزدیکش شدم و سعی کردم از بین لپتاپ و پوشه های مقابلش، جایی برای…

رمان زنجیر و زر پارت۲۲۶

۳ دیدگاه
        با آن سروصدای آب زیاد هم حدسش سخت نبود که دریا تا این حد نزدیکمان باشد اما چیزی که در دست اروند بود، گلویم را دردناک…

رمان زنجیرو زر پارت ۲۲۲

بدون دیدگاه
      -…   -می‌دونم شکستیمت و خیلی ازت معذرت می‌خوام! اِنقدر بخاطر این موضوع ناراحت بودم که تو این مدت حتی یک بارم روم نشد بیام در خونتونو…

رمان زنجیرو زر پارت ۲۲۱

بدون دیدگاه
      گونه هایم داغ و صدای اووو گفتن جمع بلند شد.     -داداش چه خبره؟ می‌خوای ما بریم فردا بیایم؟!   -سلطان تازه سرشبه می‌ذاشتی یه دو…

رمان زنجیرو زر پارت ۲۱۹

بدون دیدگاه
        چرخیدم و هنوز قدمی برنداشته بودم که صدای پر حرصش بلند شد.     -همش بخاطر اون شوهر بچه سوسولته مگه نه؟ اون ازت خواسته رابطه‌تو…