رمان شیطان یاغی پارت 271 سال پیشبدون دیدگاه افسون کیک ها را توی یخچال جا به جا کرده و سپس در را بستم… از صبح آنقدر خودم را مشغول کرده بودم تا به ان…
رمان شیطان یاغی پارت 261 سال پیشبدون دیدگاه پاشا نگاه دیگری به افسون کرد و با کلافگی چشم بست. دوست نداشت کار اشتباهی انجام دهد و بی میل قدمی عقب رفت و حتی نفس راحت…
رمان شیطان یاغی پارت251 سال پیشبدون دیدگاه پاشا باز هم برایش مهم نبود. از کافه بیرون آمدند و افسون خواست مقاومت کند که فشاری به مچ دستش داد و او را مجبور به…
رمان شیطان یاغی پارت241 سال پیشبدون دیدگاه افسون لبش را گزید. انگار زیادی با حرف های چرت و پرتش روان مرد را بهم ریخته بود که تهدیدش کرد… لحن مرد همراه خشم بود.…
رمان شیطان یاغی پارت 231 سال پیشبدون دیدگاه لب هایش را بهم مالید و رژ را داخل کیفش سر داد. در هر حال به ظاهرش می رسید و این یکی ازبهترین کارهایی بود که…
رمان شیطان یاغی پارت 221 سال پیشبدون دیدگاه با یاداوری دخترک سر به هوای مو فرفری با ان پیراهن زیبا و گلدار که خیلی هم خواستنی اش کرده بود، خود به خود لبش…
رمان شیطان یاغی پارت 212 سال پیشبدون دیدگاه چادرش را کیپ تر کرد و رو گرفت. -سلام بفرمایید آقای سلطانی…! پاشا سری تکان داد… -می تونم بیام داخل….؟! اشاره اش به…
رمان شیطان یاغی پارت 202 سال پیشبدون دیدگاه چشمانش برق زدند. دخترک خنگ دوست داشتنی…! در حالیکه به صندلی لم داده و پاهایش روی میز بودند، قیافه اش را از توی لپ تاپ…
رمان شیطان یاغی پارت 192 سال پیش۲ دیدگاه تنم لرزید. این حرف ها چیزهایی نبود که دلم می خواست بشنوم. من اخم و شرارت ان مرد را دیدم. زمانی که اسلحه را کشید و…
رمان شیطان یاغی پارت 182 سال پیشبدون دیدگاه عمه ملی نگران سمتشان رفت و با دیدن رنگ پریده افسون قلبش درد گرفت. اخم کرد. این مرد با تمام کمک هایش یک نامحرم بود…
رمان شیطان یاغی پارت172 سال پیشبدون دیدگاه افسون خواست دستش را بکشد که حریف زور مرد نشد. – ولم کن وحشی… تو دیگه کی هستی اصلا…؟! پاشا محل نداد و از…
رمان شیطان یاغی پارت 162 سال پیشبدون دیدگاه -پاشا کاووس داره گند می زنه به برنامه ای که ریختی…! پاشاخان سیگارش را روشن کرد و با کشیدن پوک عمیقی نگاهش را به بابک…
رمان شیطان یاغی پارت 152 سال پیشبدون دیدگاه پاشا نگاهش کرد و عمه ملی گفت: چی جا گذاشتی…؟! دخترک با نگاهی به پاشا سرخ شد. – عمه جان تا شما برین، منم اومدم……
رمان شیطان یاغی پارت 142 سال پیشبدون دیدگاه بوی خوش بهار نارنج زیر بینی مرد رفت. تمام وجودش نسبت به این بو واکنش نشان می داد. عمیق بو کشید. افسون را با تمام وجود، نگاه…
رمان شیطان یاغی پارت 132 سال پیشبدون دیدگاه با شنیدن صدای بم و فوق جدی که امد به پشت سر رضا شرخر نگاه کردم و با دیدن ان مرد عجیب و غریب دهانم…