رمان مادمازل پارت ۵۸ 4.5 (22)2 سال پیش۶ دیدگاه * رستا * چون بابا نبود، ما جرات کردیم بعداز سالها رهام رو دعوت کنیم خونه.البته اون خودش هم چندان تمایلی به اونجا اومدن نداشت اما…
رمان مادمازل پارت ۵۷ 4.2 (22)2 سال پیش۳ دیدگاه با دقت زیادی صورتمو از نظر گذروند.انگار تو حالت صورت و نگاه و چشمام دنبال جواب سوالهاش بود. سوالهایی که حسابی کنجکاوش کرده بودن اون هم…
رمان مادمازل پارت ۵۶ 4.6 (19)2 سال پیش۱ دیدگاه سرعت ماشین رو خیلی کم کردتا وقتی که نگهش داشت.خیلی خیلی مسخره بود برام.من اصلا دلم نمیخواست ازش جدا بشم حتی وقتی ماشین رو نگه داشت تا…
رمان مادمازل پارت ۵۵ 3.9 (32)2 سال پیش۱ دیدگاه شاید حق با اون باشه! شاید خانواده ی من به این آسونیا رضایت ندن من با اون ازدواج کنم اما نسبت به اون من خوشبین بودم…
رمان مادمازل پارت ۵۴ 4.2 (31)2 سال پیش۱ دیدگاه بهش چسبیدم و سرمو گذاشتم رو سینه اش و دستمو دور تنش حلقه کردم و پرسیدم: -تا کی اینجایی رهام؟ بدنش تکون آرومی خورد و بعدهم…
رمان مادمازل پارت ۵۳ 3.9 (34)2 سال پیش۲ دیدگاه خودم انتخابش کرده بودم و همیشه هم تو رویاهام مثبت اندیشانه رهام رو روش تصور میکردم درحالی که سرم رو بازوش و دستم روکمرش ثانیه ای چشم…
رمان مادمازل پارت ۵۲ 4 (26)2 سال پیش۱ دیدگاه دستهامو از دو طرف دوباره قاب صورتش کردم و اون بوسه رو شدیدترش کردم. همراهی نمیکرد و فقط یکجا بی حرکت ایستاده بود. حسش برام ملموس بود.…
رمان مادمازل پارت ۵۱ 4.5 (30)2 سال پیش۳ دیدگاه به همدیگه خیره شدیم. شاید منتظر بود نیشمو تا بناموش وا کنم و بعداز یکم ادا درآوردن بگم “سورپراااایز! همه چیز یه شوخی بوده درحالی که واقعا…
رمان مادمازل پارت ۵۰ 3.7 (32)2 سال پیش۲ دیدگاه چنان نفس راحتی شنیدم از این حرفش که خودش هم به وضوح متوجه این حرکتم شد و حتی یه جورایی به شک و ظن افتاد اما من…
رمان مادمازل پارت ۴۹ 4.1 (27)2 سال پیش۱ دیدگاه با سبدی که غذاهارو داخلش گذاشته بودم از ماشین پیاده شدم و نگاهی به ساختمون انداختم. تنها کلیدی که از خونه داشتم رو با…
رمان مادمازل پارت ۴۸ 4.4 (21)2 سال پیش۱ دیدگاه لیوان از دستش افتاد روی میز و نگاه مارو کشوند سمت خودش. اصلا فکرشم نمیکردم اینجوری تمرکزش بهم بریزه. نیکو درحالی که به سختی جلوی خنده های…
رمان مادمازل پارت ۴۷ 4.4 (30)2 سال پیش۵ دیدگاه قبل از اینکه برم پایین پیش نیکو خودم رو توی آینه هی که توی راهرو بود برانداز کردم.میدونم خودش احتمالا فهمیده که اون بالا تو اتاق فرزام چه…
رمان مادمازل پارت ۴۶ 4.6 (28)2 سال پیش۲ دیدگاه لبهام رو خیلی آروم از شقیقه اش برداشتم وهمونطور که انگشتهامو لا به لای موهاش میکشیدم گفتم: -خوشم میاد اصلا هم تعارف نداری! با صدای آروم…
رمان مادمازل پارت ۴۵ 4.5 (29)2 سال پیش۴ دیدگاه لب گزیدم و سکوت کردم.نمیدونستم اگه همچین چیزی ازش بخوام اینجوری عصبانی میشه. حال ناخوش اون به منم منتقل شد.دیگه اون آدم شاد و سرخوش چنددقیقه پیش که…
رمان مادمازل پارت ۴۴ 4.1 (51)2 سال پیش۳ دیدگاه لبخند پر شیطنتی زدم و لبم رو زیر دندون فشار دادم و همونطور که آروم آروم ازش فاصله میگرفتم و عقب می رفتم پرسیدم: -حالا اگه کسی…