رمان مادمازل پارت ۱۴۸ 4.5 (32)2 سال پیش۲ دیدگاه نفسم رو با کلافگی بیرون فرستادم و به ترگل که شبیه به بیفکرها حرف میزد نگاه کردم. نمیفهمم چرا باخودش به این نتیجه رسید که این حرف…
رمان مادمازل پارت ۱۴۷ 4.3 (27)2 سال پیش۳ دیدگاه با اینکه دلم براش تنگ شده بود اما مدام صورت رستا برام تداعی میشد و این تداعی شدن یاد اون باعث میشد نتونم حتی از دیدن…
رمان مادمازل پارت ۱۴۶ 4.3 (24)2 سال پیش۲ دیدگاه خیلی آروم از ماشین پیاده شدم و نگاهی به خونه ی پیش روم انداختم. سیگار توی دستم رو انداختم زمین و کفشمو روش گذاشتم و آهسته…
رمان مادمازل پارت ۱۴۵ 4.1 (36)2 سال پیش۸ دیدگاه رفتم تو لیست پیامکهام و با چیزی مواجه شدم که حسابی به تعجبم انداخت. پیامک از طرف ترگل بود و این تقریبا مثل یه توهم می موند.…
رمان مادمازل پارت ۱۴۴ 4.6 (24)2 سال پیش۶ دیدگاه با گفتن این حرفها دوباره نگاهشو دوخت به رو به رو. مشخص بود اینبار دیگه واقعا ازم ناراحت و مثل تمام دفعات قبل نتونست زود و سریع…
رمان مادمازل پارت ۱۴۳ 4.4 (22)2 سال پیش۲ دیدگاه سرم رو پایین انداختم و نفسم رو دادم بیرون! باز از کوره دررفتم و خشممو روی اون خالی کردم. دست بردم تو جیب شلوارم و پاکت…
رمان مادمازل پارت ۱۴۲ 4.5 (22)2 سال پیش۳ دیدگاه صدای رستا از پشت سر به گوشم رسید: “happy birthday to you ” دیگه رو به جلو قدم برنداشتم.مکث کردم و ایستادم و…
رمان مادمازل پارت ۱۴۱ 4.1 (21)2 سال پیش۴ دیدگاه ودرکمال تعجبم تماس رو قطع کرد. رستا اونقدر از من می ترسید و حرف شنوی داشت که جرات نمیکرد رو حرفم حرف بزنه اما الان بدجور به…
رمان مادمازل پارت ۱۴۰ 4.1 (27)2 سال پیش۱ دیدگاه چون اینو گفت از اون فاز تحریک شدن بیرون اومدم. تا بهش رو میدادم و باهاش خوب تا میکردم زود هوا برش میداشت و پررو میشد و…
رمان مادمازل پارت ۱۳۹ 4.5 (28)2 سال پیش۳ دیدگاه دود سیگارو بیرون فرستادم و برای دومین بار شماره ی رستارو گرفتم. به خودم گفتم اگه اینبار جوابم رو دیر بده پاشم برم تو خونه و…
رمان مادمازل پارت ۱۳۸ 4.7 (24)2 سال پیش۱ دیدگاه لخت مادر زاد روی تخت دراز کشیدم. حتی سوتینم رو هم درآورده بودم چون میخواستم بعد از این یه راست برم توی حمام. دستمو بالا بردم و…
رمان مادمازل پارت ۱۳۷ 4 (30)2 سال پیش۱ دیدگاه بعد از تموم شدن تایم کلاس همراه با نیکو که به شوق دیدن رهام و رفتن به خونه اش و تنها شدن باهاش حسابی به تکاپو انداخته…
رمان مادمازل پارت ۱۳۶ 4.5 (26)2 سال پیشبدون دیدگاه از گوشه چشم به نگاه معنی دار به اون صورت خبیث شده اش انداختم ولی با لبخند جواب دادم: -اهوووم! کیک سفارش دادم.یه کیک خوشگل…
رمان مادمازل پارت ۱۳۵ 4.3 (30)2 سال پیش۲ دیدگاه شک نداشتم دلیل اینکه ازم عکس میخواد قطعا این نیست که سر کار قراره دلش واسم تنگ بشه واسه همین با کمی تعجب به سمتش رفتم…
رمان مادمازل پارت ۱۳۴ 4.2 (31)2 سال پیش۲ دیدگاه چنان محکم کف دستش رو زده بود به باسنم که شک نداشتم الان قرمز و متورم شده و حتی بدنمم باهاش عقب و جلو شد رو…