پاییزه خزون پارت 83

3 دیدگاه
پاییزه خزون  دوس نداشتم برم تو ولی چقدر باید فرار کنم ازشون ، بالاخره آدم خسته میشه دیگ ، کفشامو ددر آوردمو دلمو به دریا زدمو رفتم تو ، هر…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت 82

3 دیدگاه
پاییزه خزون یاده آخرین باری که اومدم لب دریا افتادم ، پاهام تو گچ بود ، حال روحیم افتضاح بود ، چقدر خورد شدن غرورم دردناک بود ،حتی دردناک تر…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت 81

1 دیدگاه
پاییزه خزون  با جدیت به امیر خیره شدمو گفتم   _چیکار کنم امیر ،نمیتونم کسیو جز ساحل تو خونم تصور کنم ،بیتارو نمیخوام …. چنگی به موهام زدم گفتم  …

پاییزه خزون پارت 81

بدون دیدگاه
با جدیت به امیر خیره شدمو گفتم   _چیکار کنم امیر ،نمیتونم کسیو جز ساحل تو خونم تصور کنم ،بیتارو نمیخوام …. چنگی به موهام زدم گفتم   _راه حل…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۸۰

2 دیدگاه
، بعضی اوقات این خونه و تنهاییاش برام خفقان آور میشه ، دوست دارم بوی ساحل بپیچه تو این خونه  دوس دارم اون صدای قشنگش لابه لای این دیوار و…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت 79

1 دیدگاه
پاییزه خزون  حلیمم ریختم تو یه قابلمه و درشو بستم تا سرد نشه ،  کله پاچه هارم ریختم تو قابلمه و درشو گذاشتم و گذاشتمشون رو گاز رو شعله کم…

پاییزه خزون پارت 78

بدون دیدگاه
پاییزه خزون  _میدونی دغدغه منی که تا پارسال یواشکی عروسک بازی میکردم چیه؟؟؟؟ یه قطره اشک رو‌صورتم ریخت پر بغض گفتم  _دغدغدم شده دلتنگی ، دلتنگی عزیزام که سره سفره…

پاییزه خزون پارت 77

بدون دیدگاه
  دوستان شرمنده یه مدت نبودم انشاالله از این به بعد پارت ها مثل دفعه قبل شارژ میشن دوستون دارم خیلی زیاد👈🏼🧡👉🏼   پاییزه خزون   به خاطره همینم متعجب…

پاییزه خزون پارت ۷۶

5 دیدگاه
پاییزه خزون  رو بهم با لبخند گفت  _خوب خانم خانما کجا برسونمت؟! _آرمین شرمندتم توروخدا امروز  خیلی اذیت شدی بخاطره من امیدوارم بتونم زحماتتو جبران کنم  آرمین با این حرفم…

پاییزه خزون پارت ۷۵

2 دیدگاه
پاییزه خزون  از امیر علی خداحافظی کردیمو از دره مطب زدیم بیرون ، آرمین دستای گرمشو چفت دستای یخیم کرد ، با هم از دره مطب زدیم بیرون به سمت…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۷۴

1 دیدگاه
پاییزه خزون نمیدونم چرا پشت پلکام داغ شده بود ،یه احساسی شبیه سرماخوردگی داشتم ، رفتیم با هم رو مبلای راحتی کرم رنگ مطب نشستیم، مطب خلوت خلوت بود و…

پاییزه خزون پارت ۷۳

بدون دیدگاه
  _سلام مای هارته آرمین ،بیا پایین دمه درم …. آروم جوری همکارام نشنون گفتم  _سلام آرمین جان ،باشه اومدم عزیزم  _بیا عزیزم منتظرم  گوشیو قطع کردمو از همکارام خداحافظی…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۷۲

2 دیدگاه
پاییزه خزون   از صدای چیک گوشیش فهمیدم عکس انداخته از جلد و اسمه قرصه با تعجب گفتم _چرا عکس گرفتی آرمین!؟ _تو به این کارا کار نداشته باش ،الان…
رمان پاییزه خزون

پاییزه خزون پارت ۷۱

بدون دیدگاه
سواره ماشین اسنپ شدم ، میدونستم که از بالای پنجره مهرشاد و آراز دارن میبینن منو ولی اهمیتی ندادم .سرمو به شیشه ماشین تکیه دادمو چشمامو بستم .از خدایی که…

پاییزه خزون پارت ۷۰

1 دیدگاه
    تو شرکت نشستمو مشغول حساب کتابای آخر سالم ، رو به موتم از صبح تا حالا هیچی نخوردم از بس که کار سرم ریخته ، بقیه بچها هم…