سید بیش از این صبر نمی کند. نزدیک به صورتش داد می کشد.   – یه موی گندیده ی آقام به صد تا عین تو می…

        دود از سرم بلند می شود. این مرد چرا ذره ای آدم نمی شود!   یقه اش از مشتِ سید رها می شود.   – جالب…

  ت     با یک “نه” محکم  جواب می دهد. صدای باز و بسته شدن در می آید.   از جایم بلند می شوم نگاهم پشتِ قدم های بلند…

        انگشتانش روی گردنم می خزد. موهایم را یک طرف شانه ام می اندازد.   – پیشِ من موهات و نبند، بذار دورت بریزه   – اگه…

      – من چی دارم که ازم یاد بگیری، دختر! همین که تونستی دلِ امیر حسین و به دست بیاری معلوم می شه که خودت بلدی چیکار کنی،…

  ”     – لباست و عوض کردی، بیا صبحونه بخوریم   می گوید و می رود.   پیراهنم را تن می زنم. موهایم را بالای سر می بندم…

        – عاجز شدم بخدا… ببین، من آدم خودخواهی نیستم، ولی تو باهام کاری کردی که تو رو فقط واسه خودم بخوام و بشم یه آدم حسود…

  سرِ انگشتانش لای موهایم فرو می رود. سنگینیِ تنش را با احتیاط روی بدنم می کشد.   گرمای نفسش روی گردنم می لغزد. لب هایش برای  لمس لب هایم…

  ”     بغض به گلویم می چسبد. چشمانم خالی و پُر می شود.   دست هایم دور ِ گردنش حلقه می زند.   – تو رو اندازه چی…

      حالا دیگر محرم است، از یک روز پیش.   درست کمی بعدتر از انکه از پله های محضر بالا رفتیم و رو به روی مردی میانسال نشستیم.…

          حواسم پیشِ حرف های ملیحه خانم جا مانده انگار.   نیشم شل می شود وقتی نگاه بامزه اش در صورتم می چرخد.   رستا را…

        نزدیک ظهر است که ملیحه خانم زنگ می زند. سلام و احوال پرسی می کنم.   می گوید خوبم، ولی انگار راست نمی گوید.   –…

      دایی با خنده لب می جنباند.   – خدا مهربون ترت کنه، ابجی… ولی شد یه بار طرف ما رو بگیری! هر کی ندونه می گه ابجی…

  الهه از پا نمی نشیند.   هر از گاه امیر حسین را به آغوش می کشد و گاه  منی که فکر می کردم هرگز نمی خواهدم.   – تعریف…

        – هر چی شما بگید، حاج خانم… کور شم اگه بذارم آب تو دل مریم خانم تکون بخوره… جیب من مالِ زنمه، زندگی مشترک که سوایی…