رمان دلباخته پارت 222

4.5
(89)

 

 

 

 

– هر چی شما بگید، حاج خانم… کور شم اگه بذارم آب تو دل مریم خانم تکون بخوره… جیب من مالِ زنمه، زندگی مشترک که سوایی از هم نداره، درست می گم؟

 

صدای بی بی از آنطرف می آید.

 

– شیرم حلالت ننه… تو راست نگی، پس کی می خواد بگه، ها؟

 

– چه عجب بی بی جان! آخرش دلت و اومد شیرت و حلال کنی… داشت موهام سفید می شد ها، ندیدی!

 

صدای خنده در فضای مهمانخانه می پیچد.

 

– اها… تا یادم نرفته اینو بگم که خدای متعال زن و مرد رو جفتِ هم کرد، ولی نگفت زن بی اختیاره، مرد صاحب اختیار … نه، زن و مرد همدم ان، باید اونقدر همو بخوان که نه این بگه کجا رفتی، نه اون بگه حق نداری جایی بری

 

تازه منظور حرفش را می فهمم.

 

مثل یک غریبه در چشمان سید زل می زند.

 

– بذار اونقدر زنت راحت باشه که از پیشت جُم نخوره… صاحب قلبش باش، ولی اسیرش نکن

 

بغضی که وسط گلویم گیر کرده را قورت می دهم.

 

– من پسر حاج مهدی ام، حاج خانم… اقام بهم یاد داد که مردونگی به این نیست که به ناموست زور بگی، بر عکس به اینه که دلش و به دست بیاری

 

من را نگاه می کند.

 

جایی وسط قلبم تکان می خورد.

 

 

 

 

– من به مریم خانم یه قولی دادم… مردی که قولش یادش بره مرد نیست، حاج خانم، نامرده

 

صدای مادرش می لرزد.

 

– پیر شی، پسرم… ای کاش…

 

حرفش را تمام نمی کند.

بغض نمی گذارد، می فهمم.

 

دایی رسول می گوید مبارک است.

زری خانم با چشمان خیس لبخند می زند.

 

من اما هنوز  نمی دانم که این زن روی زمین چه می کند!

 

الهه رقص کنان دور می زند و شیرینی تعارف می کند.

 

صبا جلو می آید.

انگار هم می خندد و هم اشک از گوشه ی چشمش سُر می خورد.

 

شاید او نیز مثل من هرگز فکرش را نمی کرد چنین روزی را ببیند!

در آغوش هم فرو می رویم.

 

– اونقدر خوشحالم که باورت نمی شه…ابجی خودمی، دیوونه

 

بیخ گوشم می گوید و با گریه می خندد.

عقب می کشد، انگشتش را سمتِ رستا می گیرد.

 

– نیگاش کن چجوری شیک و مجلسی لَم داده بغلِ بی بی جون… قربونش برم جیکش در نیومد… برم گازش بگیرم جیگرم حال بیاد

 

مْچش را می چسبم، زیر لب تشر می زنم.

 

– غلط کردی… گوشت قربونی نیست که، بگیری من می دونم و تو، صبا

 

دستش را محکم می کشد و فاصله می گیرد.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 89

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
5 ماه قبل

مرسی,قاصدک جونم.پارت قشنگی بود.😍

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x