رمان الهه ماه پارت 188

۶ دیدگاه
  ا   _حالش خوب نیست ؟برای چی چشماش بسته است ..؟ نکنه از حال رفته باشه..؟     لحنش آنقدری پر تشویش و هراسان است که حتی به دل…

رمان الهه ماه پارت ۱۸۷

۱ دیدگاه
      فکری که به ذهنش خطور میکند ضربان قلبش را رفته رفته کند میکند و…   آن شب کذایی …   آن تصادف لعنتی…     بلایی که…

رمان الهه ماه پارت ۱۸۵

بدون دیدگاه
      زهرخندش سام را دچار جنون میکند..   خشمگین از اینکه رو دست خورده بود دندان بهم میساید که مرد سرش را کمی بالا میکشد و با صدایی…

رمان الهه ماه پارت ۱۸۴

بدون دیدگاه
  ا   سام تسلیم و بی حال کنار جسم خونین و داغان مرد روی زمین می افتد…     یاسین نگران کنارش مینشیند و با دیدن اوضاع صورتش مینالد..…

رمان الهه ماه پارت ۱۸۲

بدون دیدگاه
    دستش را از روی پهلویش بر میدارد…   درد هرچند عمیق و آزاردهنده اما او دویدنش را از سر میگیرد و به گام هایش شتاب بیشتری میدهد..  …

رمان الهه ماه پارت ۱۸۱

بدون دیدگاه
      _نرو جلو ..خواهش میکنم ازت..   _برو کنار ببینم…     _خودم میارمش پیشت‌ قول میدم…   _یاسین..   _به خدا میارمش تو فقط همینجا منتظر باش..…

رمان الهه ماه پارت ۱۸۰

۱۶ دیدگاه
    رهام در سکوت تنها نگاهش میکند و سام وحشت زده تکانش میدهد..   _د مگه با تونیستم ..اینی که گفتی یعنی چی..؟     رهام نفسش را پرصدا…

رمان الهه ماه پارت ۱۷۹

۱ دیدگاه
        پهلویش تیر میکشد .. همان قسمتی که حین در آغوش کشیدن ماهک به ماشین اصابت کرده بود…   دردش اوج میگیرد و…   چطور همچین چیزی…

رمان الهه ماه پارت ۱۷۸

۲ دیدگاه
      هنوز حادثه ای که چند لحظه پیش در حال رخ دادن بود را نتوانسته بود هضم کند که حالا باید با او سروکله میزد..     فکش…

رمان الهه ماه پارت ۱۷۶

۱ دیدگاه
  #       میبیند و درهم میشکند و چرا هربار فراموش میکرد..؟   چرا هربار از یاد میبرد این عشق ممنوع را…؟   که هربار از خاطرش میرفت…

رمان الهه ماه پارت 175

۱ دیدگاه
          بدون کوچک ترین اعتنایی به صدا زدن های رهام و یاسین از شرکت بیرون میزند و بلافاصله وارد آسانسور میشود..   یاسین سراسیمه عقب گرد…

رمان الهه ماه پارت ۱۷۴

۱ دیدگاه
  ا   یاسین پوزخند میزند ..   انگشت اشاره اش را سمت اتاق سام میگیرد و شمرده شمرده زمزمه میکند..     _جون دوباره دادن به شرکت خوبه… تلاش…

رمان الهه ماه پارت ۱۷۳

۱ دیدگاه
      صدای پیوسته ی زنگ تلفن که در فضای مسکوت شرکت میپیچد دخترک سراسیمه درحالیکه کوهی از زونکن ها را در آغوش خود دارد از اتاق بایگانی بیرون…