رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 161

۱ دیدگاه
  اوج لذت: _نه اصلا همچین فکری نمیکنه نگران نباش نوید عاقل تر از این حرفاست… محبوبه نفس عمیقی کشید و گفت _خبری ازش نشد.. پوفی کشیدم و شقیقه هامو…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۶۰

۴ دیدگاه
  اوج لذت: روی تخت نشستیم و به هم تکیه دادیم. _تو چیکار میکردی؟ خیلی وقته خبری ازت نداشتم. محبوبه آهی کشید لب زد _آخر این ماه بلیط گرفتم دارم…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۸

۳ دیدگاه
  اوج لذت: نیشخندی زد و به غذا اشاره کرد _باشه اشتباه میکنم ، غذاتو بخور. مامان خواست به طرف در بره که دیگه طاقت نیاوردم _مامان به بابا….که نمیگی؟…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۹

۷ دیدگاه
  اوج لذت: اما هیچکس جز خودش نمیتونست درک بکنه ترسی که با فکر از دست دادن پدرش بهش دست میداد رو… _من میرم ، حامد زودتر برو از اینجا…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۷

۵ دیدگاه
  اوج لذت: _بابا هوس؟ بچه بازی؟ بابا به سن من میخوره که نفهمم احساسم چیه؟ بابا نگاهشو به من داد لب زد _پروا هنوز بچس ، احساساتش جوریه که…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۶

۷ دیدگاه
  اوج لذت: خودشو تو آغوش حامد انداخت و فقط اشک ریخت. منم گوشه ایستاده بودم و گریه میکردم. حامد مامان رو روی صندلی نشوند و بعد اینکه کمی آرومش…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۵

۷ دیدگاه
  اوج لذت: عروس داماد همزمان با هم وارد شدن و اهنگی شادی پخش شد و همه ریختن وسط شروع مردن رقصیدن. نمیفهمیدم چجوری بعد از اون همه غذا خوردن…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۴

۳ دیدگاه
  اوج لذت: میرفتم حامد کنار گوشم گفت _بخند عزیزم ، شب عروسی حرص خوردنتو میبینم خانمم!     اون موقع اصلا نفهمیدم چی میگه و فکر میکردم تهدید تو…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۳

۱ دیدگاه
  اوج لذت: حوله رو تن زدم و با بدنی که آب ازش شره میکرد بیرون اومدم. _ ویی ویی سرده. _ ده بار گفتم بدنت و خشک کن بعد…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت۱۵۲

۹ دیدگاه
  اوج لذت: شاید با دیدن عکسهاش کمی آرامش میگرفتم. صفحه گوشی روشن کردم و دیدم که چندین تماس بیپاسخ از پروا دارم. خیلی دلم میخواست صداش رو بشنوم و…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۱

۲ دیدگاه
  اوج لذت: #پارت_477 گوشهای دنج و خلوت رفتیم و همزمان که حامد برای من صندلی بیرون کشید، نوید هم برای محبوبه صندلی کشید و دیدم که محبوبه چقدر هول…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت ۱۵۰

۱ دیدگاه
  اوج لذت: جیغ خفهای کشیدم و تعادلم رو از دست دادم و منتظر بودم با درد روی زمین فرود بیام اما هرچی منتظر بودم این اتفاق نیفتاد اما در…

رمان اوج لذت پارت ۱۴۹

بدون دیدگاه
  اوج لذت: حامد حتی برای بدرقه و خدافظی باهاشون بلند نشد. هنوزم دلشوره خاصی درونم بود. نمیدونم چرا اما استرس داشتم. بالاخره همه مهمونا رفتن و بسته شدن در…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت۱۴۸

۴ دیدگاه
  اوج لذت: بعد پنج دقیقه بالاخره با صدایی مردونه آهی کشید   _پروا میدونی یه روز به عنوان زنم به قصد حامله کردنت اینجوری به اوج میرسونمت؟ لبخندی زدم…
رمان اوج لذت

رمان اوج لذت پارت 147

۱ دیدگاه
اوج لذت: درست کنه بخوره بچهم. آفرین مامان آفرین.     هیچ جای مخالفتی نذاشته بود. _ راستی این وسایلشم اینجا خونه رو خیلی دیگه شلوغ کرده باید ببره خونهی…