رمان زنجیر و زر پارت ۱۱۰ 4.7 (27)1 سال پیشبدون دیدگاه -چیشد؟ -فقط میتونم بگم خداروشکر که به لمس و جنس مخالف حساس نشده وگرنه کارمون خیلی سختتر میشد. دست خودش نبود که با لحن…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۹ 4.7 (27)1 سال پیشبدون دیدگاه خدایا من اصلاً تحمل این حجم از خوشی را نداشتم. دستش را روی سرم کشید و موهایم را به یکطرف سوق داد. –…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۸ 4.4 (32)2 سال پیشبدون دیدگاه با تعجب به اروند زل زدم. حمایتش شیرین اما تعجب برانگیز بود. این خانه که به نام من نبود چرا باید همچین دروغ بزرگی را…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۷ 4.6 (30)2 سال پیشبدون دیدگاه باقی روز در بین عیادت ها و حال پرسیدن های بیشمار گذشت. خیلی ها آمدند و رفتند اما خبری از عموصالح و همسرش نبود! …
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۶ 4.5 (32)2 سال پیشبدون دیدگاه افرا: -حاضری؟ -آره اما پامو چیکار کنیم؟ با یک نایلون بزرگ داخل آمد و مقابله پایم زانو زد. -اینو میپیچم دورش اما…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۵ 4.2 (33)2 سال پیشبدون دیدگاه -من دنباله اذیت کردنت نیستم افرا فقط نمیخوام دیگه هیچوقت تو یه موقعیت شبیه چیزی که گذروندیم قرار بگیریم. این بیخبری از تو، اینکه نمیتونستم پیدات کنم…
رمان زنجیر و زر پارت 104 4.1 (41)2 سال پیشبدون دیدگاه افرای مهربانش هم با وجود همه ترس ها و غم هایی که داشت، لبخند آرامی به پدرش زد. -خوبم بابا تو فکر منو نکن…خدایی نکرده یه…
رمان زنجیر و زر پارت 103 4.8 (19)2 سال پیشبدون دیدگاه حرص و خشمش ذرهای کم نشده بود. اما آنقدر دلتنگ و دل نگران بود، آنقدر دلش برای عطر تن افرایش تنگ شده بود که طاقتی…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۲ 4.7 (20)2 سال پیشبدون دیدگاه مرد با دیدنش دست و پایش را گم کرد و با شدت بیشتری سعی کرد که خودش را آزاد کند. -تو… تو هیچ معلومه چ..چه…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۱ 4.5 (22)2 سال پیشبدون دیدگاه -الو… چه خبر؟ -آقا اروند سلام من الآن از ادارهی پلیس میام همه کارارو انجام دادم. اما خب میدونید دیگه باید چند ساعت دیگه بگذره تا…
رمان زنجیر و زر پارت ۱۰۰ 4.6 (29)2 سال پیشبدون دیدگاه گریههای هستی اعصابش را خرابتر میکرد. اشک ریختنهایش مثل افرا معصومانه بود و خبری از آن شیطنتهای همیشگی نبود. وقتی درست مثل افرا مشتش را…
رمان زنجیر و زر پارت ۹۹ 4.5 (25)2 سال پیشبدون دیدگاه صدای جیغ بلند ناخواستهام با جیغ لاستیکها همزمان شد و با شدت روی آسفالتهای سخت افتادم. سرم محکم روی زمین کوبیده شد و تنم…
رمان زنجیر و زر پارت ۹۸ 4.8 (22)2 سال پیشبدون دیدگاه جیغ بلند و دلهره آورم با تیزی که زیر گلویم حس کردم قطع شد. در چشمانش رگه های خون دیده میشد و گلو و گردن…
رمان زنجیر و زر پارت ۹۷ 4.6 (22)2 سال پیش۲ دیدگاه خدایا چه بلایی سرم آمده بود…؟! -سـورپرایز… جوون از خوشحالی زبونت اومد مگه نه؟ میدونستم. مطمئن بودم وقتی ببینیم این شکلی میشی! دوباره هر…
رمان زنجیر و زر پارت ۹۶ 4.6 (9)2 سال پیشبدون دیدگاه مطمئناً مثل تاشچیان ها جوابم را با توپ و تشر نمیداد. -اروند؟ -جونم؟ -یه چیزی بگم؟ -دوتا بگو چشم…