رمان قلب عاشق پارت 75 4.5 (86)5 ماه پیش۱ دیدگاه یارا در خواب تکان میخورد و.. شروع به گریه میکند چشمان پر خشم و نگاه غضبناکش را روی دخترک ادامه میدهد تا وقتی که موهایش را ازاد…
رمان قلب عاشق پارت 74 4.4 (95)6 ماه پیش۷ دیدگاه خنده در گلو میماند پای دراز شده اش را به تذکر، به ساق پای شیدا میزند او هم ساکت میشود _ نازنین خانم؟ …… بله؟ …
رمان قلب عاشق پارت ۷۳ 4.3 (95)6 ماه پیش۲ دیدگاه _ شکاره ها! شانه بالا میاندازد ….. همیشه همین طوره عادت کردم _ میمیرید اگه یبار سنگاتونو با هم وا بکنید؟ سبد میوه…
رمان قلب عاشق پارت ۷۲ 4.5 (101)6 ماه پیش۱ دیدگاه خاتون و ستاره ادامهی بحث را پیش میبردن که دو تقه به در زده میشود جهان داخل میآید _ سلام _ سلام داداش خسته…
رمان قلب عاشق پارت ۷۱ 4.5 (72)6 ماه پیشبدون دیدگاه به یک آن دست جهان دور بازویش قفل میشود و او را به عقب میراند _ اونیکه نمیفهمه تویی انقدر عقب میبردش تا پشت…
رمان قلب عاشق پارت 70 4.6 (70)6 ماه پیشبدون دیدگاه ….. دیگه اومدیم بالا! فکر کنم پایین گفتین خسته این گفتم خوابید حتما! مهتابی را روشن میکند بدون توجه به نگاه پر غضب جهان که از فرط…
رمان قلب عاشق پارت ۶۹ 4.5 (82)6 ماه پیشبدون دیدگاه _ حاجی نمیاد؟ _ زنگ زد مادر، گفت دیر میاد، ما منتظر نمونیم ساعد دستش را روی زانو میگذارد و با انگشت شصت، انگشترش را…
رمان قلب عاشق پارت ۶۸ 4.5 (68)6 ماه پیشبدون دیدگاه _ یاالله.. شال را روی سرش میاندازد و از پنجره حیاط را میبیند جهان به همراه مردی نزدیک میشد در را کمی باز گذاشت و خود…
رمان قلب عاشق پارت ۶۷ 4.6 (74)6 ماه پیش۱ دیدگاه ….. یه چیزی بگم؟ _ دوتا بگو …… من اینجوری اصلا نمیتونم بخوابم _ چه جوری ….. همین جوری دیگه …
رمان قلب عاشق پارت ۶۶ 4.4 (86)6 ماه پیش۱ دیدگاه ستاره سینی چای را دور میگیرد و کنار نازنین مینشیند. حرف ها شروع شده بود و در آخر، بحث به طبقه ی بالا، خانهی جهان میرسد. …
رمان قلب عاشق پارت ۶۵ 4.5 (83)7 ماه پیشبدون دیدگاه _ بله؟ ….. نازنیم در باز میشود و چهرهی ستاره پیش رویش نمایان میشود _ بهبه عروس خانم! چه عجب بالاخره ما…
رمان قلب عاشق پارت 64 4.6 (60)7 ماه پیشبدون دیدگاه بیست روز بعد.. _ چیه باز زانوی غم بغل گرفتی؟ ….. وای مامان تو رو خدا انقدر به من گیر نده دو فنجان…
رمان قلب عاشق پارت ۶۳ 4.4 (75)7 ماه پیشبدون دیدگاه آتش میشود و حرص در رگ هایش جریان مییابد فکش منقبض شده و.. به زحمت جلوی دست بالا رفته اش را میگیرد تا روی صورت زن ننشیند.. …
رمان قلب عاشق پارت ۶۲ 4.3 (75)7 ماه پیشبدون دیدگاه پله ها را با حرص بالا میرود.. تقریبا خود را روی تخت میاندازد. شمارهی شیدا را میگیرد _ سلام خاله دختر جان کم پیدایی! …
رمان قلب عاشق پارت 61 4.6 (56)7 ماه پیشبدون دیدگاه بعد از گذر از مسیری که گاه جاده پر بود از آب باران، به مقصد میرسند. جهان پیاده میشود. ریموت را میزند و بعد کلید را داخل…