رمان قلب عاشق پارت ۷۳

4.3
(95)

 

 

 

_ شکاره ها!

 

شانه بالا می‌اندازد

 

….. همیشه همین طوره

عادت کردم

 

_ می‌میرید اگه یبار سنگاتونو با هم وا بکنید؟

 

سبد میوه و ظرف شیرینی را از یخچال بیرون می‌آورد

 

….. تو میگی یبار، ما ده دفعه این کارو کردیم

فایده نداره

 

شیدا کارد و چنگال و پیش‌دستی را از کابینت برمی‌دارد و روی زمین می‌گذارد

 

_ یعنی چی؟

نمیشه که فایده نداره

 

….. تفاهم نداریم خواهر من!

سر یه نظر مشترک به تفاهم نمی‌رسیم

 

بالشی زیر دستش می‌گذارد و یکی از شیرینی ها را برمی‌دارد

 

_ چایی نیاوردی!

 

نازنین توأم با کلافگی می‌خندد

 

_ نگفتی، سر چی تفاهم ندارید

 

….. یکیش همین چایی!

بهش نگفتم ولی، ظهر و شب که میاد خونه

سرویس میکنه انقدر چایی می‌خواد!

می‌خوام عادتش بدم به قهوه

اینجوری با یبار سر و تهش هم میاد

 

_ واقعا راست میگن، زن هم زنای قدیم!

مورد بعد؟

 

 

6104 3389 6589 9996

فاطمه نجفی

…. مورد بعدی وجود نداره

من میگم عیسی به دین خود، موسی به دین خود

دقیقا مثل حرفی که قبلا زده شد و به توافق رسیدیم

از تو میپرسم ‌: بد میگم؟

 

 

سینی چای را روی زمین می‌گذارد و ظرفی از شیرینی و چند ساشه از شکلات و کاپوچینو که داخلش گذاشته بود را برمی‌دارد

 

….. اینارو بدم ستاره ،میام

 

نازنین می‌رود

و از دل شیدا می‌گذرد..

که ای کاش این توجه را به جهان داشت

 

هر چند رَه این ازدواج، فرق داشت

علاقه ای در ان نبود، و حتی بالعکس..

ولی کاری بود که دو فرد بالغ با علم به آن،

انجامش داده بودند

خواسته و یا ناخواسته در زندگی هم شریک شده بودند

یک سقف داشتند..

زندگی امنی برای کودکی که جان هر دو بود، می‌ساختند

حیف بود..

حیف بود اگر بندی به دل هایشان گره نمی‌خورد

 

ظهر بود و خواب اهل خانه، فضا را آرام کرده بود.

 

ستاره جزوه و مدادی به دست داشت و هندزفری در گوشش

با حضور نازنین سر بلند می‌کند و ارام سلام می‌دهد

 

ظرف خوراکی که اورده بود را کنارش می‌گذارد

 

….. یارا کجاست؟

 

_ بغل داداش خوابیده

زحمت کشیدی زن داداش، خودت مهمون داری

 

چشمکی به او می‌زند

 

….. اینا سهم توئه!

 

نزدیک جهان می‌شود

یارا در اغوشش بود و هر دو در خواب بودند

 

گوشی جهان را برمی‌دارد و چند عکس از زاویه های مختلف می‌گیرد!

 

ستاره می‌خندد

از شیطنت های نازنین خوشش می‌آمد

شاهد بود لحظه ای را که با جهان در بحث بود

ناگه کاری می‌کرد یا حرفی میزد که جهان

را کمی ارام می‌کرد!

 

….. یارا بیدار شد تونستی بیارش بالا

من برم، شیدا تنهاست

 

………………………. 📕

 

 

 

پله ها را بالا می‌رود و نظری هم به باغچه ها می‌کند

ان ها هم باید سامان می‌گرفتند.

 

داخل خانه می‌شود. با فکر تازه ای که به سرش زده بود

 

….. میگم شیدا

میخوام حیاط و یه کوچولو تغییر بدم

 

_ اینطوری که تو از تغییر حرف میزنی مهمون شیش ماهه ای

ولی این طوری که می‌خوای عمل کنی واسه ابدیت میای!

 

چپ چپ نگاهش می‌کند

 

….. خودت همچین جایی یه هفته میمونی؟

نه ماشین لباس شویی.. نه ظرف شویی.. و نه حتی حمومی که حداقل تو خونه باشه؟

شبیه خونه دانشجویی کیان!

 

_ دقیقا!

 

هر دو می‌خندد

 

_ میگم اینجا رو کجا دیدم!

خونه کیان هم دراز بود بدون هیچی!

 

از فامیل، دوست و آشنا می‌گفتند و گاه بلند می‌خندیدند

ان وسط ها هم، طرحی که به خانه و حیاط می‌خواستند بدهند را یادداشت می‌کردند

 

_ فقط یه چیزی؟

جهان میدونه میخوای با خونش چیکار کنی؟

 

 

 

 

 

 

….. قرار نیست بدونه

روزی که کابینت ها آماده‌ی نصب شدن

من، جهان و می‌برم ویلا، تو میای اینجا که بالا سرشون باشی

حیاط هم که، یکی دو روز قبلش هماهنگ میکنیم، همون روز اونا هم میان کاراشونو بکنن

دیگه تموم!

 

او هم مثل نازنین دراز می‌کشد و بالشی بین پاهایش می‌گذارد

 

_ خوبه. فقط کاش خودش انجام میداد که.. ناراحت نشه یوقت

 

اسلایسی از خیار دهانش می‌گذارد

قرار بود همین شود

 

….. میگه بمونه سال دیگه

هر چی داشت داد پایه مغازه. یکمشم که موند، چک داد

 

_ اوهوم.. واسه کاسب خوبه اگه مغازه از خودش باشه

یادمم رفت بهش تبریک بگم

 

….. خب به من بگو!

 

_ تو چکاره ای؟

 

….. زنشم!

تاج سرشم!

 

با ناز و ادا می‌گوید و باز هم صدای خنده ای که بالا می‌رود

 

_ یاالله..

نازنین خانم؟

 

………………………… 📕

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 95

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان جرزن 4.3 (8)

بدون دیدگاه
خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش…

دانلود رمان قلب سوخته 4.3 (11)

بدون دیدگاه
      خلاصه: کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه…

دانلود رمان غمزه 4.2 (17)

بدون دیدگاه
  خلاصه: امیرکاوه کاویان ۳۳ساله. مدیرعامل یه کارخونه ی قطعات ماشین فوق العاده بی اعصاب و کله خر! پدرش یکی از بزرگ ترین کارخانه دار های تهران! توی کارخونه با…

دانلود رمان التیام 4.1 (14)

۱ دیدگاه
  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از مرگ مادرش پی به خیانت مهراب،…

دانلود رمان آچمز 2.3 (3)

بدون دیدگاه
خلاصه : داستان خواستن ها و پس گرفتن هاست. داستان زندگی پسری که برای احقاق حقش پا به ایران می گذارد. دل بستن به دختر فردی که حقش را ناحق…

دانلود رمان اسطوره 3.6 (43)

بدون دیدگاه
خلاصه رمان: شاداب ترم سه مهندسی عمران دانشگاه تهران درس می خونه ..با وضعیت مالی خانوادگی بسیار ضعیف…که برای کمک به مادرش در مخارج خونه احتیاج به یه کار نیمه…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
rana
6 ماه قبل

only jahan🥰

فاطمه خانوم
5 ماه قبل

ایششششش میخام این نازنین لوس بزنمش…
پسر به این خوفی رو هی از خودش می رونه😏😏

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x