رمان اردیبهشت پارت 1142 سال پیش۳ دیدگاه آرام گفت این کار درست نیست در شان شما نیست ! مجید بالاخره عربده کشید : – در شأن من نیست ؟! … پس در شأن کیه…
رمان اردیبهشت پارت 1132 سال پیش۱ دیدگاه فک کردن به تمام پیام های صوتی که مجید براش فرستاده بود … می دونم گفتنش درست نیست ، ولی تا ابد دوستت خواهم داشت ! حس عجیبی…
رمان اردیبهشت پارت 1122 سال پیش۶ دیدگاه فراز خیره بهش یک احظه اخم کرد… بعد ناگهان خیز برداشت به طرف آرام و دو طرف کمرش رو گرفت و اونو محکم کشید توی بغلش … بعد…
رمان اردیبهشت پارت 1112 سال پیش۳ دیدگاه نه ولی گرفتار محبتش شدی اونطوری که همسرت بی مهابا بهت عشق میده … تو رو مدهوش کرده ! آرام در سکوت فقط نگاهش کرد … به چیزهایی…
رمان اردیبهشت پارت 1102 سال پیش۳ دیدگاه – با این حال … من نمی خوام اصرار کنم . اگه واقعاً حس می کنی هنوز نمی خوای حرفی بزنی … – یک بار باهاتون حرف زدم…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۹2 سال پیش۲ دیدگاه “ساختمان پزشکان تا روی کاغذ دیوارِی طرحدار کش داده بود . آرام ایستاده ِمقابل درب قهوه ای رنگ و بسته ی مطب مشاوره …نگاه خیره اش…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۸2 سال پیش۳ دیدگاه “!خسته از جنگی تن به تن …که سالها بود تحملش می کرد .چقدر آرام براش دل می سوزوند ! برای مردی که اون شب مشروب…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۷2 سال پیش۲ دیدگاه رفت .لیوانی آب سرد از آب سرد کن پر کرد و نوشید …بعد چرخید که از آشپزخونه خارج بشه . – آرام ! فراز مچ دستش…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۶2 سال پیش۳ دیدگاه یادش اومد یک زمانی چقدر از این چشم ها می ترسید …چقدر ازش متنفر بود ! نگاهش رو ازش گرفت …باز به راهش ادامه داد و توی…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۵2 سال پیش۲ دیدگاه – از سر شب که شما رو می بینم … مدام می پرسم از خودم خانمی مثل شما چطور با یکی مثل فراز آشنا شدین و تصمیم…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۴2 سال پیشبدون دیدگاه انگشتای فراز روی گودی کمر آرام سفت تر شد . اونو بیشتر به خودش چسبوند و پیشونیش رو گذاشت روی پیشونی اون و با چشم های بسته…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۳2 سال پیش۳ دیدگاه این طعنه ی آخرش درست مثل تبر تیز و فولادینی که به سمتش پرتاپ کرده باشه ، درست وسط صورت سهره فرود اومد و نفسش رو برای…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۲2 سال پیش۴ دیدگاه برقی هشدار دهنده توی چشم های خاکستری فراز روشن شد … ولی آرام عقب نشینی نکرد . نه که قصد داشته باشه از کامران دفاع کنه یا فراز…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۱2 سال پیش۷ دیدگاه آرام تمام عمرش خجالتی بود و از حضور در جمع های بیگانه می ترسید … ولی دیگه بعد از اینهمه سال یاد گرفته بود خجالتی بودنش رو چطور…
رمان اردیبهشت پارت ۱۰۰2 سال پیش۲ دیدگاه لبخندی روی لب های رژ خورده اش نشست . گردنبندش رو روی تخت سینه اش مرتب کرد و بعد پانچوی مشکیشو پوشید . صدای زنگ موبایلش بازم…