رمان دلباخته پارت ۲۷

بدون دیدگاه
        – بفرمایید؟   جا می خورد انگار. خودش را اما نمی بازد.   – اومدم ببینمت امیر حسین. یه حرفایی هست باید بهت بگم، در مورد…

رمان دلباخته پارت ۲۴

بدون دیدگاه
آ     – بریم که باز یه مشت آزمایش بنویسه بعدشم..   حرفم را قطع می کند.   – از کِی قرصات و نخوردی؟ اصلاً بگو ببینم آخرین بار…

رمان دلباخته پارت ۲۳

بدون دیدگاه
        – این احمد رضاس.. سرش و انداخته پایین.. از همون بچگیش اینطوری بود نگاه به هیشکی نمی کرد   – آقا سیدن.. نه؟   سوال بی…

رمان دلباخته پارت ۲۱

بدون دیدگاه
          هنوز وحشتی که روز بعدِ آن شب میان هیاهوی آدم هایی شبیه خودم داشتم تنم را می لرزاند.   انگار از آن اعتماد گذشته خبری…