رمان دلباخته پارت 22650 دقیقه پیشبدون دیدگاه حواسم پیشِ حرف های ملیحه خانم جا مانده انگار. نیشم شل می شود وقتی نگاه بامزه اش در صورتم می چرخد. رستا را…
رمان دلباخته پارت 2253 روز پیش1 دیدگاه نزدیک ظهر است که ملیحه خانم زنگ می زند. سلام و احوال پرسی می کنم. می گوید خوبم، ولی انگار راست نمی گوید. –…
رمان دلباخته پارت 2241 هفته پیش1 دیدگاه دایی با خنده لب می جنباند. – خدا مهربون ترت کنه، ابجی… ولی شد یه بار طرف ما رو بگیری! هر کی ندونه می گه ابجی…
رمان دلباخته پارت 2232 هفته پیش1 دیدگاه الهه از پا نمی نشیند. هر از گاه امیر حسین را به آغوش می کشد و گاه منی که فکر می کردم هرگز نمی خواهدم. – تعریف…
رمان دلباخته پارت 2222 هفته پیش1 دیدگاه – هر چی شما بگید، حاج خانم… کور شم اگه بذارم آب تو دل مریم خانم تکون بخوره… جیب من مالِ زنمه، زندگی مشترک که سوایی…
رمان دلباخته پارت 2212 هفته پیش4 دیدگاه هر چه بگویم انگار کم است. – می خوام بدونی که خیلی دوسِت دارم نگاهش را از من برنمی دارد، دقیق تر از هر وقت…
رمان دلباخته پارت 2203 هفته پیش6 دیدگاه – من جلوت و نمی گیرم، هرگز… دوست داری کار کنی، بکن… ولی از من می شنوی یکم صبر کن، رستا بیشتر بهت نیاز داره …
رمان دلباخته پارت 2193 هفته پیشبدون دیدگاه الهه با شیطنت چشمک می زند. – دِ بجنب دختر می گوید و جلوتر از من می رود. قلبم انگار وسط گلویم…
رمان دلباخته پارت 2184 هفته پیش1 دیدگاه پوست از سرش می کَنَد، می دانم. صدای شیرین می آید. – اردلان؟ کجایی مامانی؟ کم مانده بالا بیاورم. اردلان دستپاچه و هول زده…
رمان دلباخته پارت 2171 ماه پیشبدون دیدگاه – بیا مادر، بیا بشین چشمی می گویم و می خواهم کنار زری خانم بنشینم. دستش به زانویم می چسبد و مانع می شود.…
رمان دلباخته پارت 2161 ماه پیش3 دیدگاه نوک انگشتانش لای موهایم فرو می رود. – می دونی چیه…من جونم و واسه این لبا می دم کی گفته قراره سیر بشم! مگه نه؟ گونه…
رمان دلباخته پارت 2151 ماه پیش2 دیدگاه – مزاحم چیه، عزیزم… از خدامه که واسه زن داداشم کاری کنم ممنونی حواله اش می کنم. هوا تاریک شده و من برای…
رمان دلباخته پارت 2141 ماه پیش1 دیدگاه نفس می گیرد و صدایش در گوشی می پیچد. – من باید الان بفهمم! نباید زودتر بگی ذلیل مرده! خیر سرم ابجیتم، نیستم! خاک تو سرت…
رمان دلباخته پارت 2131 ماه پیش3 دیدگاه جوابش سخت است. مگر می شد در چشمان یک مادر زل زد و از عشقی دم زد که نفهمیدم چطور یا کِی گرفتارش شدم. –…
رمان دلباخته پارت 2122 ماه پیش1 دیدگاه ابرو در هم می کشم، مثل خودش. وسط حرفش می پرم. – کی همچی حرفی زد؟! من بخوام زن بگیرم دلیلش ترحم و دلسوزیه بنظرت! برای لحظه…