رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۹

۲ دیدگاه
      هیجانش به منم سرایت کرده بود و مشتاق گوش سپردم…   -خب بعدش…؟!   عمه با گونه هایی سرخ شده و لبخندی که از یادآوری خاطراتش داشت،…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۸

۳ دیدگاه
      آخرین امضا را زد و خودکار را روی میز گذاشت. پوشه را سمت بابک هل داد: -جنسا رو رد کردین…؟!     بابک لبخندی روی لب نشاند.…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۷

۱ دیدگاه
      خودش فرق داشت، عاشق نبود اما نمی توانست بی خیالش هم شود.   -حرف اصلیت و بزن…!!!   -دنبال اطلاعاتی هستن که میلاد داشته… اونا می دونن…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۳

۱ دیدگاه
      عمه ملی مظلومانه نگاهم کرد که دلم خون شد…   تازه مرخص شده بود و با اسفندیار خان هم به خانه امد… تنها واکنشی که ازم سر…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۱۰۲

۱ دیدگاه
      -کجا بودی حالا…؟!   سعی کردم گره دستانش را باز کنم اما زور من کجا و زور ان غولتشن چشم آبی کجا…؟!   -اجازه بدین میرم دست…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت 100

۱ دیدگاه
      اسفندیار جا خورد. اخم درهم کشید و عمیق و پر نفوذ برادرزاده اش را نگریست… -چی پشت این ازدواجه پاشا…؟!     پاشا هم از این سوال…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۹۹

۱ دیدگاه
        اشک های افسون تمامی نداشت و مثل ابر بهار گریه می کرد… پاشا با دیدن حالش نتوانست طاقت بیاورد و سرش رادر آغوش گرفت…   -افسون…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۹۸

۴ دیدگاه
        اسفندیار اخم روی پیشانی اش نشاند… -آذر و بجه هاشم قراره بیان…!!!     وجود پاشا لحظه ای گر گرفت… -چی داری میگی عمو… من شماها…