رمان شـالـوده عـشـق پارت ۱۳۵2 سال پیشبدون دیدگاه -تا این وقت شب کدوم گوری بودی؟! کلمات مثل گلوله از دهانش بیرون میآمد و نه تنها من بلکه همه را ترسانده بود. …
رمان شالوده عشق پارت 1342 سال پیشبدون دیدگاه سوگل با اشکی که در چشمانش حلقه زده بود، بیرون آمد. دست من خشک شده را گرفت و همراه خود کشاند. وارد سالن شدم…
رمان شالوده عشق پارت ۱۳۳2 سال پیشبدون دیدگاه حرصی در صورتش براق شدم. -این آخرین باری بود که سر راهم سبز شدی وگرنه دفعه بعد همه چیرو به امیرخان میگم و به خداوندی خدا…
رمان شالوده عشق پارت ۱۳۲2 سال پیشبدون دیدگاه امیرخان حرصی دست دراز کرد و همانطور که کمرم را میگرفت، عصبانی روی پاهایش نشاندتم. دست هایش سخت و محکم پهلوهایم را گرفته بودند و دندان…
رمان شالوده عشق پارت ۱۳۱2 سال پیشبدون دیدگاه با چند جمله چنان شورشی در وجود آذربانو انداخت که آتش خشم و عصبانیت زن مقابلم موهای تنم را راست کرد و خدا آخر و عاقبت همهی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۳۰2 سال پیشبدون دیدگاه دست امیرخان روی دستم نشست و نگاهم را به سمت خودش کشاند. خیلی نرم در حال نوازش دستم بود. -بخور. -زیاد اشتها…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۹2 سال پیشبدون دیدگاه تا دیدم به سمت کمد میرود ادا اصول درآوردن از خاطرم رفت و هول شده بلند شدم. کوسن گاز گرفتنم را که دیده بود اگر موبایل…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۸2 سال پیشبدون دیدگاه -امیرخان اولاً که تو هر چقدرم مرد قویی و با نفوذی باشی، نه میتونی و نه حقشو داری که خودت بخوای عدالتو برقرار کنی! دوماً به قول…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۷2 سال پیشبدون دیدگاه بالا رفتن فشار خونم را به وضوح حس کردم. پوست تنم سوزن سوزن میشد و دیگر تحمل رفتارهای زشت این دختر را نداشتم. گستاخی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۶2 سال پیشبدون دیدگاه شمیم را جلوتر کشید اما با بلند شدن صدای زنگ تلفنش اخم هایش درهم فرو رفت. این دیگر که بود؟! کدام اَلدنگی برای زنگ…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۵2 سال پیش۳ دیدگاه عمیق نفس میکشید و با هر نفس عمیق، دستش پهلویم را محکمتر میفشرد. گویی از وجود من به دنباله جرعهای آرامش میگشت! -ولم کن……
رمان شالوده عشق پارت۱۲۴2 سال پیشبدون دیدگاه چند وسیلهی درست درمانم را جمع کرده و برده بود. وقتی شوک و ترسم رفت، قلبم از ناراحتی زیاد در حال ایستادن بود اما جهنم واقعی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۳2 سال پیشبدون دیدگاه -چشم چیه بچه؟ مگه کاری ازت خواستم که چشم تحویل من میدی؟ دارم ازت میپرسم شمیم چیکار می کنه؟ چی… -امیر؟ سر چرخاند و نگاهی…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۲2 سال پیشبدون دیدگاه ابروهایم گندم بالا پریدند اما فرصت عکسالعمل نشان دادن را به او نداد. نیم خیز شد و دستانش را محکم دو طرف تن نحیفش روی تخت…
رمان شالوده عشق پارت ۱۲۱2 سال پیشبدون دیدگاه گندم شوکه شده، نگاهش بینه لبخند و چشمانش جا به جا میشد. میفهمید انتظار داشته این سوال را با داد و فریاد بپرسد نه لبخند اما…