رمان شالوده عشق پارت 223

بدون دیدگاه
        از اولین بارها که دروغ دامنش را گرفته اما خدا لعنت کند… دخترک چطور   نمی‌توانست بفهمد او سکوت کرده تا صورتش را اینچنین ناراحت نبیند؟!…

رمان شالوده عشق پارت 222

بدون دیدگاه
        -شمیم…   -باورم نمیشه! واقعاً خجالت نمی‌کشی؟!     انتظار بیشتر از این ها را داشت اما اخم هایش بی‌اختیار درهم پیچیدند.     -می‌فهمم ناراحتی…

رمان شالوده عشق پارت 220

بدون دیدگاه
      امیرخان:     و بالاخره ترسی که در قلبش وجود داشت، مقابل چشمانش ظاهر شد.     همیشه از این موضوع می‌ترسید و اینطور که بوش می‌آمد…

رمان شالوده عشق پارت 219

بدون دیدگاه
    زن لب گزید.     -هیچوقت یادم نره روزی که بابات همه چی‌رو فهمید. بعد اون روز دیگه   ابراهیم، ابراهیم سابق نشد. آقا احمد شمیم‌رو اورد جلوش…

رمان شالوده عشق پارت 217

بدون دیدگاه
        حرصی شروع به جویدن ناخن هایم کردم و آنقدر ذهنم درگیر شد که حتی نتوانستم بقیه مکالمه‌اش را بشنوم و تنها یک چیز درسرم می‌چرخید، آن…

رمان شالوده عشق پارت 216

بدون دیدگاه
    نامطمئن سر تکان داد و زمزمه کرد:   -پس میگی بازم صبر کنم! باشه اشکالی نداره اما می‌تونم بپرسم دقیقا چطور می‌خوای تحقیق کنی؟!     فشاری به…

رمان شالوده عشق پارت 215

بدون دیدگاه
        تا حدی تصاحبگر  و خودخواه که حتم داشتم اگر به حال روحی بدم باور نداشت، اگر آن تکه های شکسته آینه را خودش جمع نمی‌کرد، حال…

رمان شالوده عشق پارت 214

بدون دیدگاه
        البته این چیزی بود که به رادان گفت و من خوب می‌دانستم درد این مرد چیست!   کاملاً برایم واضح بود که علاوه بر اینکه می‌خواست…

رمان شالوده عشق پارت 213

بدون دیدگاه
          شانه و عطرهایم را روی میز گذاشتم و چشمانم را به انسان افسرده‌ای که داخل آینه بود، دوختم.     حرف های زمرد بدون لحظه‌ای…

رمان شالوده عشق پارت 211

بدون دیدگاه
              -زمــرد کـجـایـی زمـــرد؟!     زمرد دوان دوان از آشپزخانه بیرون آمد.   نفس نفس زنان مقابل امیرخان ایستاد و تا چشمش به…

رمان شالوده عشق پارت ۲۱۰

۱ دیدگاه
      شمیم:     با تندترین سرعتی که در توانم بود از خانه بیرون زدم.     نفسم به سختی بالا می‌آمد و اشک حدقه‌ی چشمانم را پوشانده…