چشمم روی دست هاش زوم میشه و هر دوش مثل هم.! به نظر پیوسته و با شدت به چیزی ضربه زده. _میشه بگین چه خبره؟.. از…

        تا حالا به این وضوح از علاقه ی نامتعارفم بهش حتی با خودم پرده بر نداشتم اولا که واقعا چشم دیدنش و نداشتم و تحملش مثل…

          بین سکوت و خودخوری هام چند لقمه ای هم روونه شکم گشنه و بیچاره ام کردم و بی حواس به حرکات فرز فهیمه خیره بودم.…

    جسته گریخته یادمه تو ماشین باهم بحث کردیم و به گریه افتادم ولی.. بعدش! سرم هنوز نبض داره و چشم هام درد میکنه ولی حداقل حالت تهوعم بهتر…

        واقعا؟! این صدای خش‌دار و زمخت از حنجره من خارج شد! و از اون بدتر الان این چی بود پرسیدم!؟ همه چی اوضاعم اوکی بود تنها…

        ماه کامل توی آسمونه اونقدری روشنایی داره که نگاهم و روی ساق پاهای بلندش بنشونه. تا حالا نمیدونستم پوشیدن یه پیراهن مردانه میتونه جذابیت بی نهایتی…

      درو که میبنده روی صندلی پاها رو میکشم بالا و توی خودم جمع میشم و دست هام و دور زانوهای برهنم حلقه میکنم و پلک میبندم تا…

ا     تنم به عرق نشسته و گرمای زیادی رو احساس میکنم طوری که دست میندازم و یقه لباس و میکشم تا هوای بیشتری بهم برسه. اما انگار فایده…

    نه چیز مشترکی برای گفتن دارم نه کلا علاقه ای به صحبت و آشنایی با کس و کار هامرز یا دوروبری هاش. یه جورایی از اول تا آخر…

    قد بلند تقریبا میشه گفت به بلندی خودم که با کفش های پاشنه میخی که پاش کرده بود و اون اندام موزونش کشیده تر هم دیده می‌شد. چشم…

    منتظر جواب تند و تیزش به خودمم که هنوز کلمات از دهانش خارج نشده دهان میبنده و صدای اسمش توسط مردی باعث ناکام موندن جملاتش میشه.. اما با…

        تاثیر حرفش، فشار بیشتر بازوش دورمه و با نیروی مضاعفی که وارد میکنه میچسبم بهش.. زورم به مردیکه منو زده زیر بغلش نمیرسه اما زیر زیرکی…

      الان چی شد؟! غروب آخر هفته، تو حیاط یه خونه باغ که اصلا نمیدونم توش چه خبره و مال کی  با لباس ها و زیور آلات عاریه…

    دم عمیقی از سیگار خوشبو و محبوب لای لب هام میگیرم و با حرکت سرم دودش و طرف سقف فوت میکنم. دو روز باج دادن بهش در حالی…

    یک ربع، بیست دقیقه ای صحبت از کار بودو نخ و الیاف تا اینکه برای نشون دادن نمونه پارچه های سفارشی باهم سری به سالن کارگاه تولید زدیم.…