ماهک فوراً دستش را عقب میکشد و لرزان پلک میبیندد..   سپهر با دیدن لرزش دستانش شوکه رهایش میکند..   _ماهک..   ناباور صدایش میزند و دخترکش…

        سپهر با اعصابی متشنج کف دستش را روی گردنش میکشد ..   نمیخواست بشنود‌‌..   شنیدن این حرف ها از زبان دخترک جانش را به لب…

    ا   لحن جدی و محکمش و آن حالت مصممی که در نگاهش موج میزد هیچ اثری از شوخی نداشت که مبهوت نگاه آنالیزگرش را به نیم رخش…

    سهیل از پشت سر داد میزند..   _وایسا وزه..بگیرینش..     غزاله شتاب زده میخواهد از کنارشان عبور کند که ستاره پیش دستی کرده دست می اندازد کلاه…

    ابروهایش ناخودآگاه بالا میپرد و شوکه به خودش اشاره میکند..   _من..؟     مرد با چشمانی که میخندد سر پایین می اندازد و ماهک هول شده توضیح…

          باغرغر های ستاره و لوده بازی پسرها از کلاس بیرون میزنند..   صدای خنده هایشان بلند است..   به قدری که نگاه ها را بعد…

    *     _ماهک حواست کجاست ..؟   زمزمه ی آرام ستاره زیر گوشش او را هشیار میکند که نگاه بی حس و خیره اش را از میز…

      دستپاچه یک دستی سینی را میچسبد و پشت به او دست آزادش را تند و پشت سر هم زیر چشمانش میکشد تا اشک هایش را پاک کند..…

      سرو صداهایی که از آشپزخانه به گوش میرسد قدم هایش را به آن سمت میکشاند و مهربان را میبیند که مشغول چیدن میز صبحانه است..   با…

      نگاه های متعجب مردم را روی خود حس میکند..   آن گام های سنگین و شمرده ..   آن چهره ی گرفته و چشمان بی روح و……

    سپهر از گریه هایش پلک میبندد..   خشمش فروکش میکند..   سینه اش پرشتاب بالا و پایین میشود و تمام می‌شد..   این روزها بلاخره تمام میشد..  …

    _مشکلی پیش اومده پسرم..؟     چشمانش را گشوده دستپاچه قدمی به عقب بر میدارد..   صدای سپهر با کلافگی همراه میشود…   _نه فقط اومدنش یکم طول…

    پالتویی از کمد بیرون میکشد و آنرا به آرامی روی شانه های ماهک میکشد..     _خیلی هم شاکیه..گفته هرچه زودتر حاضر شی باهاش بری…     مشغول…

      _کابوس نمیدیدم مگه نه..خواب نبوده..تموم اون لحظه ها.. همه شون واقعیت داشتن…   _سام..؟   _برای چی برگشتی…؟   از خشونت کلامش بغض میکند..   حرف های…

      دخترک که تازه متوجه منظورش شده بود ابروهایش را با اکراه بالا می دهد و رو به او پشت چشم نازک میکند… به او تیکه می انداخت..؟…