رمان به شیرینی مرگ پارت 294 سال پیش۳ دیدگاه نه اینکه کشته مرده دیدن هیراد باشد یا اینکه مثلا او نگرانش میشود ناخودآگاه این را گفته بود فقط بهانه ای میخواست تا از این موقعیت عجیب و خفقان…
رمان به شیرینی مرگ پارت 284 سال پیش۳ دیدگاه * کوروش * عاشق این بود که حرص دخترک را دربیاورد لامصب گونه هایش همانند سیب سرخی آماده گاز گرفتن میشد . میدانست اگر با زبان خوش به همتا…
رمان به شیرینی مرگ پارت 274 سال پیش۸ دیدگاه * کوروش * وقتی شماره دو را کشیده و عصبانی گفت مطمئن بود که دخترک بیخیال میشود و کنار میکشد اما انگار باز هم همتا را با دیگر دختران…
رمان به شیرینی مرگ پارت 264 سال پیش۶ دیدگاه دخترک هم بر خلافِ جادوگرانِ اطرافش هیچ سعی و تلاشی برای جلب توجه اش نکرده بود حتی کوچکترین دلبری از خود نشان نداده بود که کوروش دلیل این میلِ…
رمان به شیرینی مرگ پارت 254 سال پیش۲ دیدگاه * همتا * – عزیز بابا خیلی خوشگل شدی ولی ای کاش سیاه نمی پوشیدی پوزخندی روی لبانش نشست که از دید پدرش دور نماند و چشمانش را غمگین…
رمان به شیرینی مرگ پارت 244 سال پیش۵ دیدگاه فشاری که به پهلویش وارد شد خبر از عصبانیت بی حد و اندازه هیراد میداد و این را از لبخند پررنگ شده مردکِ روبرویش هم میتوانست حدس بزند انگار…
رمان به شیرینی مرگ پارت 234 سال پیش۲ دیدگاه پس اگر هیراد دشمنش را دست کم گرفته به طور قطع بعدها خودش ضرر میکند. – خب خانم ها و آقایون بزارید بار دیگه خیر مقدم عرض کنم و…
رمان به شیرینی مرگ پارت 224 سال پیش۲ دیدگاه خودش به حرفش خندید و بی خیال به پشتی صندلی چرخانش تکیه داد نادر اما صورتش قرمزتر شده بود دستی به پیشانی عرق کرده اش کشید و کلافه روی…
رمان به شیرینی مرگ پارت 214 سال پیش۱ دیدگاه به سمت مبل روبه روی تلویزیون رفت و با گرفتن قسمت تکیه گاهش جستی زد و خود را محکم روی آن پرت کرد . نیم نگاهی به چهره جدی…
رمان به شیرینی مرگ پارت 204 سال پیش۲ دیدگاه علم غیب داشت یا چشم سومی که میتوانست با آن همه جا را زیر نظر بگیرد! سعی کرد به خودش مسلط شود اینکه چطور آن وحشی را پیدا کرده…
رمان به شیرینی مرگ پارت 194 سال پیش۱ دیدگاه برای لحظه ای با خود فکر کرد نکند هومن گردنبند را برداشته اما اگر او برداشته بود برای خودشیرینی هم که شده سریع آن را تحویل هیراد میداد .…
رمان به شیرینی مرگ پارت 184 سال پیش۱ دیدگاه نادر : تو میخوای منو بکشی قصد جونمو کردی… باز اگه یه اسلحه برداری و یه راست به سرم شلیک کنی خوبه ها اما نه کوروش باید زجرکُش کنه…
رمان به شیرینی مرگ پارت 174 سال پیش۲ دیدگاه ابروهایش بالا پرید . نادر هیچوقت اجازه نمیداد غریبه ها ماشینشان را داخل پارکینگ بیاورند مگر اینکه طرف شخص بسیار مهمی می بود… خواست از ماشین پیاده شود که…
رمان به شیرینی مرگ پارت 164 سال پیش۸ دیدگاه – هیراد خان… همتا بچست عقلش به این کارایی که میگی قد نمیده… اگه فرار کرده فقط برای این بوده که نمیخواسته بره پیش اون مسعودِ بی شرف .…
رمان به شیرینی مرگ پارت 154 سال پیش۲ دیدگاه کوروش از نظر باجی دوباره بی تربیت شد و غرید : – دِ اگه تو عین این زنای شوهر مرده هی برا من آه و ناله نکنی منم مجبور…