رمان سایه پرستو پارت ( پایانی)2 سال پیشبدون دیدگاه: آرنگ ذوق زده گفت آرنگ : من که گفتم حالا هم بشین ادامهی فیلم تو ببین تا من به کارم برسم. کلافه گفتم. – آرنگ نمیشه بدی یه استاد…
رمان سایه پرستو پارت ۱۳۲2 سال پیشبدون دیدگاه – هیزمی که نه با بخاریهای مخصوص خونه ی ما چون گرمایش از کف هست به بخاری خیلی بزرگی هم احتیاج نداره. پناه سریع تصویر سازی کرد پناه:…
رمان سایه پرستو پارت۱۳۱2 سال پیشبدون دیدگاه خندیدم – نه آقا باید رضایت دو طرفه باشه من میخوام شادیهای زندگی و با تو تجربه کنم. آرنگ ازم جدا شد اما همچنان نگاهم میکرد گل و سمتم…
رمان سایه پرستو پارت 1302 سال پیشبدون دیدگاهپیشونی به پیشونیش چسبوندم. – میپرستمت. مسعود زد روی شونهام مسعود: چرا ساکتی ؟ سری به نشونه تاسف تکون دادم – بین دزدان دریایی گیر افتادم. مسعود با خنده گفت…
رمان سایه پرستو پارت 1292 سال پیشبدون دیدگاه – دوباره چرا؟ داروهاش که جواب داده بود… مامان: یه هفتهس نخورده از دست شما آخر من دق میکنم. با انگشت اشاره و شصت سرمو ماساژ دادم – بهش…
رمان سایه پرستو پارت 1282 سال پیشبدون دیدگاه توی توصیف حال الانم باید بگم سوار برگ شدم و به ابرها سفر کردم سبک شاد از اتمسفر بدون آلودگی دارم بهره میبرم. این صدای جان بخش پناه بود…
رمان سایه پرستو پارت 1272 سال پیشبدون دیدگاه با حالت طلبکار چشمامو باز کردم که دیدم توی جاده نیستیم، یا منو آرنگ مردیم و باهم اومدیم بهشت یا اینجا یه تیکه از بهشته… مه، دشت سرسبز، رودخونه،…
رمان سایه پرستو پارت 1262 سال پیشبدون دیدگاه جلوی عمه عادله عقل حکم میکرد بحث نکنی اما انگار طاهره خانم هنوز به این نتیجه نرسیده بود عمه عادله: نه تروخدا بیا و کولی بازی دربیار با ِ…
رمان سایه پرستو پارت 1252 سال پیشبدون دیدگاه – آرنگ سخت نگیر من شلوار قد ۹۰ دارم اونا هم یه وجب پاهام معلومه، خودت میدونی من قد بلندم پس لباس بلند پیدا کردن عذابه تا همین حد…
رمان سایه پرستو پارت 1242 سال پیشبدون دیدگاه – بد نیستم گوشیمو درآوردم بلوتوث و وصل کردم و بعد آهنگ مالیمی پلی کردم، آرنگ میدونست من توی ماشین باشم ضبط مال خودمه… به همین روند ادامه دادم…
رمان سایه پرستو پارت 1232 سال پیشبدون دیدگاه بالاخره مهمون که از راه دور بیاد شب باید یه جا بخوابه یا اینکه هتل بگیرید شب هتل بخوابن… برای ۴۵۵ نفر هتل بگیریم؟ با چه منطقی این حرفارو…
رمان سایه پرستو پارت 1222 سال پیشبدون دیدگاه متین دستاشو توی هم قفل کرد متین: نه دختر چرا گیج میزنی، شرایط ضمن عقد… – مهریه و اینا؟ متین: نه حق طالق، حق خروج از کشور، حق ضمانت،…
رمان سایه پرستو پارت 1212 سال پیشبدون دیدگاه حس میکردم تمام توانش و گذاشته بود تا به من خوشبگذره… بعد از اینکه شمع و فوت کردم آرنگ که باالی سرم ایستاده بود فرق سرم و بوسید و…
رمان سایه پرستو پارت 1202 سال پیشبدون دیدگاه اعصاب و همه چی کنسل اون روم و اگه توی این5سال هر کسی ندیده تو یه نفر میبینی، پس همین امشب دست پگاه و بگیر با یه جعبه شیرینی…
رمان سایه پرستو پارت 1192 سال پیشبدون دیدگاه نه نمیشه، پناه گشنه بمونه منم اون آ دِمش نیستم که با خیال راحت بگردم خونه،پس به سمت بهترین فست فودی منطقه روندم… پناه آدم سالم خوری نبود االن…