رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 674 سال پیش۶ دیدگاه ازش خداحافظی کردم و رفتم خونه . *** ساعت هفت بود . هنوز به مامانینا هیچی نگفته بودم . امروز بابام و پیمان هم از شانس خونه بودن .…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 664 سال پیش۸ دیدگاه با همون اعصاب خراب رفتم اتاقم . درو بستم و نشستم رو صندلیم . تو ای هیر و ویری ، امتحان پایان ترمو کم داشتم . تنها چیزی که…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 654 سال پیش۲۳ دیدگاه _سلام استاد خوب هستین ؟ خواهش میکنم این حرفا چیه . نه نیازی به عذر خواهی نیست . من کاملا شرایطتونو درک میکنم . میدونم تو چه وضعیتی بودید…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 644 سال پیش۱۵ دیدگاه یکم که گذشت حرف پونه تموم شد و اومد پیشم . تا منو دید گفت : به به عروس خانم ، یه روز عاشق یه روز فارغ . بالاخره…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 634 سال پیش۹ دیدگاه تا آخر کلاس زورکی تحملش کردم . هروقت کسی میزد تو برجکش اینجوری میشد . ولی امکان نداشت من از شرطی که گذاشتم پشیمون بشم . وقتی کلاس تموم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 624 سال پیش۶ دیدگاه هیچکس مخصوصا من توقع همچین کاری از آریا نداشتیم . من که هم شوکه شده بودم هم ذوق مرگ ، تو صورت مامان باباش نشونه ناراحتی به خاطر حرف…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 614 سال پیشبدون دیدگاه _یوقت کسی بیرون دانشگاه نبینه شما رو . شر میشه واستونا ، از من گفتن بود. یه چش غره میرم و میگم : ممنون از اطلاع رسانیتون واقعا نمیدونستم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 604 سال پیشبدون دیدگاه از ماشین پیاده شدم و برای آریا دست تکون دادم . رفتم شرکت و به یلدا سلام کردم. بعد هم زود رفتم اتاقم . نشستم سر جام و رفتم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 594 سال پیش۲ دیدگاه بعد از اینکه شروع کرد دوباره درس دادن ، منم سرمو انداختم پایین و یکم با خودکار ور رفتم . یکم بعد که گذشت ، سرمو آوردم بالا و…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 584 سال پیش۶ دیدگاه پونه با حرص گفت : بگم این متین چی بشه که زندگیو برات زهر مار کرده . آب خوش از گلوش ایشالا پایین نره . دستشو دراز کرد و…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 574 سال پیش۱۱ دیدگاهاز اتاقش که اومدم بیرون زود رفتم اتاقم . شانس آوردم یلدا نبود . گرچه اگه بود هم به حالم فرقی نمیکرد .کل عالم و آدم فهمیدن بین منو آریا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 564 سال پیش۱ دیدگاه تا آخر کلاس به زور ساکت نشستم و سعی کردم کاری نکنم . آریا بعد از من از چند نفر دیگه هم پرسید. از قصد هم اون درسخونا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 554 سال پیشبدون دیدگاه با نگرانی به ستاره نگاه کردم و گفتم : ستاره تو کمکم میکنی؟ _مگه میشه وقتی با اون چشات اونجوری بهم زل میزنی ، من دست رد به سینه…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 544 سال پیش۱ دیدگاه یه روز صبح که از خواب بیدار شدم دیدم ساعت هفت و نیم بود . محکم زدم رو پیشونیم ، دانشگاهم داشت دیر میشد . زود از جام بلند…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 534 سال پیش۱ دیدگاه از جلوم رفت کنار و منم زود از اتاق زدم بیرون . رفتم اتاقم و کیفمو برداشتم . بعد هم با عجله از شرکت زدم بیرون . یلدا از…