رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۶۲

۱ دیدگاه
      خنده ای کردم و کنار گوشش گفتم _دلت میاد منو ول کنی بری؟ مگه ابراز علاقه کرم ریزیه که داری میگی اگه کرم بریزم میری؟ دارم بهت…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۶۱

۱ دیدگاه
      که برایان گفت _خب بگو ببینم اینارو تو درست کردی تابان؟   ابرویی بالا انداختم و آره ای گفتم که گفت _چه عجیب! نمی‌ دونستم آشپزی هم…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۵۹

۴ دیدگاه
    نمیدونستم چجوری بگم ولی باید میگفتم برای همین دلو زدم به دریا و گفتم _میشه وقتی میری سر قرار با گوشی زنگ بزنم و تو قطع نکنی تا…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۵۸

۱ دیدگاه
      با دیدن کافه، با لحن بچگانه ای گفتم _آقاهه!   با لبخند نگاهم کرد که گفتم _میشه منو ببلی این کافهه؟   نیم نگاهی بهم انداخت و…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۵۷

۱ دیدگاه
    گفت همینجا وایسم تا ماشین رو پارک کنه و بیاد. به حرفش گوش دادم و همونجا وایسادم. پنج دقیقه گذشت که برایان اومد سمتم.   _پس آترین کو؟…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت۵۵

بدون دیدگاه
      ازش فاصله گرفتم. ظرفارو گذاشتم توی سینک که باز دست انداخت دور کمرم و منو کشید سمت خودش   _چیه تابان چرا اینجوری میکنی؟ گفتم که از…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت۵۴

۱ دیدگاه
    رفتم سمت در و بستمش. آروم رفتم سمت تابان و روی تخت با فاصله ازش خوابیدم. همون لحظه تابان چرخی زد و رو به من خوابید.   لبخندی…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۵۲

بدون دیدگاه
    برایان مشکوک نگامون کرد. از حالت صورتش خندم گرفت و ریز خندیدم.   ابرویی بالا انداخت با جدیت گفت _خنده داره؟   با این حرفش به آترین نگاه…

رمان ماه تابانم پارت ۵۱

۱ دیدگاه
    از محوطه سرسبزش رد شدیم. نگاه همه اون پسر جوونایی که اونجا بود روی من بود و بقیه روی اترین.   آترین با حرص روبه من لب زد…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۵۰

۱ دیدگاه
    باورم نمیشد! باورم نمیشد آترین منو انقدر دوست داشته باشه! فکرشم نمیکردم یه روزی انقدر به آترین دل ببندم که دیوونه وار منتظر نیم نگاهش باشم! فکرشم نمیکردم…
رمان ماه تابانم

رمان ماه تابانم پارت ۴۹

۴ دیدگاه
      دو سه بار دیگه پشت سر هم زنگ زدم ولی باز هم بی فایده بود. دیگه داشتم دیوونه میشدم. سه چهار تا پیام پشت سر هم فرستادم.…