رمان اردیبهشت پارت ۲۴

۲ دیدگاه
  *** نزدیک غروب خورشید بود که به خونه باغ قدیمی رسید .   ماشینش رو درست چسبیده به دروازه ی ورودی پارک کرد و پیاده شد . نگاهی به…

رمان اردیبهشت پارت ۱۸

بدون دیدگاه
    – چرا اینقدر عصبانی هستی ؟ مگه چی شده ؟! چه عیبی داره اگه ازدواج کرده باشه ؟!   از روی صندلی بلند شد ، نزدیکی فراز ایستاد…

رمان اردیبهشت پارت ۱۶

۴ دیدگاه
    آرام نفس عمیقی کشید … انگار که می خواست جلوی فوران خشم و نفرتش رو بگیره . با لحن بی نهایت منجمدی به ارمغان گفت :   –…

رمان اردیبهشت پارت ۱۵

۳ دیدگاه
    آرام یکی از بشقاب های چینی سفید رو برداشت و یک شیرینی پای سیب توی بشقاب گذاشت . باز دختره پرسید :   – دوست صمیمی هستین با…

رمان اردیبهشت پارت ۱۱

۴ دیدگاه
    یکی دیگه از هنرپیشه ها پرسید :   – میشه عکس بگیریم با هم ؟ – بله ، حتماً ! – می ذارمش اینستاگرام ! عب نداره ؟…

رمان اردیبهشت پارت ۱۰

۴ دیدگاه
    انگار حفره ای سیاه توی قلب آرام دهان باز کرد و همه ی اون شور و اشتیاق و لذتش رو درهم بلعید .   دستش که دراز شده…