جیغ خفه ای کشید . باور نمی شد …
پدرش اومد توی حیاط … با دست خون آلودی که روی شکمش گذاشته بود … کف زمین ولو شد .
آرام دوید بیرون :
– بابا !
ایندفعه جیغ بلندی زد . احمد سر بلند کرد تا اونو ببینه … آرام کنارش زانو زد . از وحشت دیوانه شده بود .
– چــ… چی شده ؟ چی شده ؟ … وای !
نمی دونست باید چیکار کنه . احمد به سختی گفت :
– هیچی نیست !
– یعنی چی که هیچی نیست ؟ دعوا کردی با کسی ؟
– فقط منو ببر بیمارستان !
تق !
صدای بهم کوبیده شدن در آهنی آرام رو از جا پروند . به عقب نگاه کرد … یکی در حیاط رو بسته بود !
***
روی صندلی نشسته بود ، دستاشو گذاشته بود روی زانوهاش و به کف زمین نگاه می کرد که صدای آشنایی رو شنید :
– آرام جان ؟
به سرعت برگشت به طرف صدا … مجید بود ! اومده بود پیشش ! آرام بزاق دهانش رو قورت داد … مجید اومد و کنارش روی صندلی نشست .
– خوبی عزیزم ؟ … رنگت پریده !
– خوبم ، ممنون ! مگه تا ظهر کلاس نداشتی امروز ؟
– کنسلش کردم . مگه می تونم تو رو تنها بذارم توی این شرایط ؟
آرام لبخند مضطرب و ناراحتی زد . مجید دست جلو برد و بال شال مشکی آرام رو روی شونه اش مرتب کرد .
– بابات چطوره ؟
– خوبه ! دکترش گفت زخمش عمیق نیست و به اعضای داخلی شکمش هیچ آسیبی نزده ! یکی دو ساعت دیگه مرخصش می کنن .
– خب بازم خدا رو شکر به خیر گذشت ! … زورگیر بودن ؟
– کیا ؟!
– همون بی شرفایی که باباتو با چاقو زدن !
آرام سرش رو به چپ و راست تکون داد :
– نمی دونم … فکر نکنم ! چیزی ازش ندزدیدن آخه !
– شاید دخل مغازه اش رو زدن !
– نه ، بابا چیزی نگفت از دزدی ! اگه دخلش رو خالی کرده بودن حتماً …
و ساکت شد … .
چی داشت می گفت ؟ دیشب پدرش بی دلیل و بیش از حد عصبانی بود و مادرش و امیررضا رو کتک زده بود … امروز هم با چاقو زخمی شده بود . نه ازش دزدی شده بود … و نه خودش شکایتی داشت … .
یاد جمله ی دیشب مادرش افتاد : می ترسم کار دستمون داده باشه !
حرکت دست مجید جلوی صورتش … اون از فکر و خیال بیرون کشید .
– آرام ، کجایی ؟! … رفتی توی فکر یهو !
– هنوز به مامانم نگفتم !
– چی رو ؟
– مامانم صبح خونه نبود … نمیدونه بابا چاقو خورده ! بهش هنوز نگفتم !
مجید گوشه ی لبش رو به حالتی متفکر گاز گرفت و ایندفعه انگشتای آرام رو توی دستش گرفت و بعد گفت :
– به نظرم زنگ بزن بهش بگو !
– می ترسم نگران بشه …
– خب نگو بهش چاقو خورده … فقط بگو حالش بد شده ! وقتی اومد بیمارستان خودش …
– همراهی احمد ربّانی ؟!
با صدای پرستار … رشته ی نگاه آرام و مجید از هم پاره شد . مجید زودتر از آرام به خودش جنبید و از روی صندلی بلند شد .
– بفرمایید ، منم !
– تشریف ببرید طبقه ی پایین ، اطلاعات . کار دارن باهاتون .
آرام با استرس بند کوله اش رو میون انگشتاش به چنگ گرفت و گفت :
– وای … حتماً به خاطر چاقو خوردن بابا …
دست مجید نشست روی شونه اش :
– نگران نباش !
به آرام نگاه کرد … لبخند زد :
– من میرم باهاشون حرف میزنم . تو همینجا بمون و فقط به مادرت زنگ بزن . باشه ؟
– باشه !
مجید لبخندش رو تکرار کرد . انگشتاشو کشید روی گونه ی رنگ پریده ی آرام و رفت .
آرام نفس عمیقی کشید و با نگاهش تا جایی که می شد … مسیر رفتن مجید رو دنبال کرد . بعد تصمیم گرفت به مادرش زنگ بزنه .
موبایلش رو از توی جیبش در آورد و صفحه اش رو روشن کرد که متوجه شد یک پیام جدید توی تلگرام داره .
یک پیام صوتی از طرف خانم دکتر روانشناس !
استرس جوشید توی کاسه ی سرش . باور نمی شد که به این زودی از طرف مشاوره پاسخ گرفته باشه !
به سرعت از توی جیب کوله اش هندرفریشو در آورد و به موبایلش وصل کرد و بعد پیغام صوتی رو پلی کرد :
” اول سلام می کنم خدمت شما ، دختر عزیز و محترم ! با خواندن پیامت ناراحت شدم . چون بیشتر از یک ساله که این اتفاق تلخ برای شما رخ داده و شما به مشاوره مراجعه نکردید ! بیشتر مردم روی سلامتی جسمانیشون وسواس دارن و با کوچک ترین علایم بیماری به پزشک مراجعه می کنن .
ولی واقعاً چند نفر رو می شناسید که همین وسواس رو در مورد روح و روان خودشون داشته باشن ؟ …
اما از جهتی دیگر باعث خوشحالیه که بلاخره با خود کنار اومدین و تصمیم گرفتید با روانشناس درد دل کنید و مشاوره بگیرید .
عزیزم ، مبحث تجاوز متأسفانه مبحثی غم انگیز است که ممکنه برای هر کسی فارغ از سن و سال یا جنسیت در لحظه ای اتفاق بیفته … ولی تأثیر مخربش برای سالها روی روان قربانی ماندگاره و اونو آزار میده . شما تنها نیستید عزیزم . خیلی ها هستند که به این حادثه گرفتار شدن . خیلی ها تونستن و تلاش کردن بپذیرن … خیلی ها مانند شما دست به خودزنی زدن . معمولاً تجاوز باعث میشه قربانی حس حقارت و گناه داشته باشه و خودش رو موجودی کثیف ببینه و دائماً در خلوت خودشو سرزنش کنه و آزار بده !
ولی در صحبت شما من نکته ی زیبایی رو دیدم … و اون هم اینکه فرمودین عاشق شده اید ! این خودش نشان دهنده ی اینه که شما مقاوم هستید … و می تونید به طور کامل خوب بشید !
نمیشه در یک فایل صوتی همه چیز رو خلاصه کرد و گفت . از شما خواهش می کنم به صورت حضوری به مطب من مراجعه بفرمایید تا صحبت کنیم . نامزدتون هم باید برای جلسات بعدی بیان تا از نظر تیپ شخصیتی شناخته بشن . ولی در نهایت می گم خدمتتون که اگر این مسئله رو از زبان مشاور بشنون ، احتمال پذیرششون ممکنه بالاتر بره ! ”
***