رمان مادمازل پارت ۱۴۳

۲ دیدگاه
        سرم رو پایین انداختم و نفسم رو دادم بیرون! باز از کوره دررفتم و خشممو روی اون خالی کردم. دست بردم تو جیب شلوارم و پاکت…

رمان مادمازل پارت ۱۴۱

۴ دیدگاه
      ودرکمال تعجبم تماس رو قطع کرد. رستا اونقدر از من می ترسید و حرف شنوی داشت که جرات نمیکرد رو حرفم حرف بزنه اما الان بدجور به…

رمان مادمازل پارت ۱۴۰

۱ دیدگاه
      چون اینو گفت از اون فاز تحریک شدن بیرون اومدم. تا بهش رو میدادم و باهاش خوب تا میکردم زود هوا برش میداشت و پررو میشد و…

رمان مادمازل پارت ۱۳۹

۳ دیدگاه
        دود سیگارو بیرون فرستادم و برای دومین بار شماره ی رستارو گرفتم. به خودم گفتم اگه اینبار جوابم رو دیر بده پاشم برم تو خونه و…

رمان مادمازل پارت ۱۳۸

۱ دیدگاه
      لخت مادر زاد روی تخت دراز کشیدم. حتی سوتینم رو هم درآورده بودم چون میخواستم بعد از این یه راست برم توی حمام. دستمو بالا بردم و…

رمان وارث دل پارت ۱۵۱

۱ دیدگاه
      _ببین کسی رو که می خوام برام بیاری یه بچه اس.. یه دختر بچه ی حدود دوساله من خودمم این دختر بچه رو ندیدم اما می دونم…

رمان مادمازل پارت ۱۳۷

۱ دیدگاه
      بعد از تموم شدن تایم کلاس همراه با نیکو که به شوق دیدن رهام و رفتن به خونه اش و تنها شدن باهاش حسابی به تکاپو انداخته…

رمان مادمازل پارت ۱۳۶

بدون دیدگاه
      از گوشه چشم به نگاه معنی دار به اون صورت خبیث شده اش انداختم ولی با لبخند جواب دادم:     -اهوووم! کیک سفارش دادم.یه کیک خوشگل…

رمان وارث دل پارت ۱۴۹

بدون دیدگاه
      مگه قرار نبود باهم خیلی جاها بریم مگه قرار نبود ، نبود مادرت رو برام جبران کنی!؟ مگه قرار نبود خیلی کار ها انجام بدیم پس چی…