_کجایید شما آقای افخم
هنوز که هنوز بود این اسم و فامیل جدید برام ناآشنا بود ولی چاره ای نداشتم برای نگه داشتن دلارام یا بهتره بگم لیندام
+خانم راهبی جلسه شروع شده؟
_آره کجایی تو
از صمیمی شدنش خوشم نیومد و چینی به صورتم میدم
+من دم در شرکتم طرفین قرارداد اومدن؟
_آره منتظرن
+از کی اومدن
_حدودا یک ربعی میشه
خیالم از اینکه زیاد معطل نشدن راحت شد و سعی کردم تلفن رو با این خانم شریک که سعی در ایجاد لوندی به شدت زیادی که میخواد پشت تلفن انتقال بده خلاصه کنم
+اوکی الا میام
_حامی… ن عه ببخشید حامین آقا
این دختره سبک اعصاب و روان منو بهم میریخت
سعی کردم کلفتی صدام و بیشتر کنم
چرا همچین میکرد این دو قدم تا شرکت مونده بزار بیام تو بعد حرفتو بگو دیگه اه
توی این سه ماهی که جای پدرش اومده پدر من یکی و که این در آورده بود
_میگم مترجم نیازی نیست من عه چطور بگم تعریف از خود نباشه اینگلیسی دست و پا شکسته بلدم
این دختره سبک اعصاب و روان منو بهم میریخت
سعی کردم کلفتی صدام و بیشتر کنم
چرا همچین میکرد این دو قدم تا شرکت مونده بزار بیام تو بعد حرفتو بگو دیگه اه
توی این سه ماهی که جای پدرش اومده پدر من یکی و که این در آورده بود
_میگم مترجم نیازی نیست من عه چطور بگم تعریف از خود نباشه اینگلیسی دست و پا شکسته بلدم و میتونم دست کمکتون باشم
+خانم راهبی
صداش یه هیجانی گرفت و گفت
_جانم؟
+میدونستید من دم در شرکتم و میشه زمانی که داخل بودم راجبش صحبت کرد
و تلفنو قطع کردم و از ماشین پیاده شدم و از صندلی های عقب کت مشکی اسپرتمو برداشتم و روی بلیز مردانه سفید جذبم پوشیدم
و آستین های کت و از مچ بالا تر بردم که مچبند سفید بولیز مردانه که دورش طلایی ریزی کار شده بود نمایان بشه
و درب و قفل کردم و به سمت شرکت رفتم
ساختمون اختصاصی شرکت تجارت نوین omj ایران فایر
شرکتی که محصولات وارداتی از آمریکا و روسیه و آلمان و اینگلیس و فرانسه و ژاپن میاریم و دارای 10 واحد کاریه
واحد هایی همچون- پوشاک _ لوازم خانگی _ پارچه _ لوازم آرایشی _لوازم بهداشتی _موبایل و رایانه _ قطعات ماشین سازی _
و متاسفانه خانواده راهبی سهام دار کل قسمتت قطعات ماشین سازی ان و مجبورم دخترشونو با کمال احترام تحمل کنم
وارد آسانسور شرکت شدم. و طبقه چهارم دفتر خودم رو زدم زمانی که رسیدم خانم راهبی اومد بدرقه و مثل نخود اش جلوم
_وای کجا بودین شما معطل شدن
+سلام الان کجان
_اوا سلام ببخشید حواسم نبود الا آقا عماد دارن براشون زیر مجموعه اقلامی که نیاز هست و. بیان میکنن کارشون که تموم بشه میان بیرون ما بریم
+باشه ممنون
و به طرف دفترم عقب گرد کردم که مثل جوجه اردک زشت دنبالم اومد
در اتاق و باز کردم و کمی معطل کردم که بره ولی انگاری این دختره یک تختش کم بود
وارد اتاق شدم و همراه من وارد اتاق شد سریع برگشتم طرف و با نگاه تیزی بهش گفتم
+خانم راهبی چرا دنبال من راه افتادین نخ نامرئی وصله از من به شما؟
خنده ی بی مزه ای کرد و گفت
_والا شما طنابم باشه فایده نداره
سعی کردم مثلا خودمو به نشنیدن بزنم که پرو نشه پس فردا روزی
+چیزی فرمودین؟
فاز چابلوسی برداشت و گفت
_اممم نه ببخشید میگم راجب اون مترجم گفتم بگم بهتون
نگاه عاقل اندر صحیفی بهش کردم و اشاره ای به مدارک بالای میزم که به دیوار میخ کوب شده بود کردم و گفتم
+این مدارک و میبینید خانم راهبی؟
_امم بله خب؟
+خب به جمالتون شما که انقدر زبانتون خوبه برای مترجمی چطور متوجه این مدارک نشدین
پرو پرو زل زد بهم و چند ثانیه بدون حرف نگاهم کرد و گفت
_خب؟
+خانم قرص خب خب خوردید؟توی این مدارک به چشمتون نخورده بنده 19 سال آمریکا درس خوندم؟
با ذوق و شوق یه جوری داد زد که گوشم حس کردم سوت کشید
_واقعااااا؟ پس راست میگن بچه ها شما دورگه ایرانی اینگلیسی هستین؟
نگاه بدی بهش میندازم و میگم
+شما با علم بر اینکه من دورگه هم هستم بازم پیشنهاد ترجمه میدید جای تعجبه