رمان دلباخته پارت 23611 ماه پیش۵ دیدگاه سید بیش از این صبر نمی کند. نزدیک به صورتش داد می کشد. – یه موی گندیده ی آقام به صد تا عین تو می…
رمان دلباخته پارت 23511 ماه پیش۲ دیدگاه دود از سرم بلند می شود. این مرد چرا ذره ای آدم نمی شود! یقه اش از مشتِ سید رها می شود. – جالب…
رمان دلباخته پارت 23411 ماه پیشبدون دیدگاه ت با یک “نه” محکم جواب می دهد. صدای باز و بسته شدن در می آید. از جایم بلند می شوم نگاهم پشتِ قدم های بلند…
رمان دلباخته پارت 23311 ماه پیش۱ دیدگاه انگشتانش روی گردنم می خزد. موهایم را یک طرف شانه ام می اندازد. – پیشِ من موهات و نبند، بذار دورت بریزه – اگه…
رمان دلباخته پارت 23211 ماه پیش۳ دیدگاه – من چی دارم که ازم یاد بگیری، دختر! همین که تونستی دلِ امیر حسین و به دست بیاری معلوم می شه که خودت بلدی چیکار کنی،…
رمان دلباخته پارت 23111 ماه پیش۲ دیدگاه ” – لباست و عوض کردی، بیا صبحونه بخوریم می گوید و می رود. پیراهنم را تن می زنم. موهایم را بالای سر می بندم…
رمان دلباخته پارت 23012 ماه پیش۱ دیدگاه – عاجز شدم بخدا… ببین، من آدم خودخواهی نیستم، ولی تو باهام کاری کردی که تو رو فقط واسه خودم بخوام و بشم یه آدم حسود…
رمان دلباخته پارت 22912 ماه پیش۲ دیدگاه سرِ انگشتانش لای موهایم فرو می رود. سنگینیِ تنش را با احتیاط روی بدنم می کشد. گرمای نفسش روی گردنم می لغزد. لب هایش برای لمس لب هایم…
رمان دلباخته پارت 22812 ماه پیش۴ دیدگاه ” بغض به گلویم می چسبد. چشمانم خالی و پُر می شود. دست هایم دور ِ گردنش حلقه می زند. – تو رو اندازه چی…
رمان دلباخته پارت 22712 ماه پیش۱ دیدگاه حالا دیگر محرم است، از یک روز پیش. درست کمی بعدتر از انکه از پله های محضر بالا رفتیم و رو به روی مردی میانسال نشستیم.…
رمان دلباخته پارت 22612 ماه پیش۱ دیدگاه حواسم پیشِ حرف های ملیحه خانم جا مانده انگار. نیشم شل می شود وقتی نگاه بامزه اش در صورتم می چرخد. رستا را…
رمان دلباخته پارت 22512 ماه پیش۱ دیدگاه نزدیک ظهر است که ملیحه خانم زنگ می زند. سلام و احوال پرسی می کنم. می گوید خوبم، ولی انگار راست نمی گوید. –…
رمان دلباخته پارت 2241 سال پیش۱ دیدگاه دایی با خنده لب می جنباند. – خدا مهربون ترت کنه، ابجی… ولی شد یه بار طرف ما رو بگیری! هر کی ندونه می گه ابجی…
رمان دلباخته پارت 2231 سال پیش۱ دیدگاه الهه از پا نمی نشیند. هر از گاه امیر حسین را به آغوش می کشد و گاه منی که فکر می کردم هرگز نمی خواهدم. – تعریف…
رمان دلباخته پارت 2221 سال پیش۱ دیدگاه – هر چی شما بگید، حاج خانم… کور شم اگه بذارم آب تو دل مریم خانم تکون بخوره… جیب من مالِ زنمه، زندگی مشترک که سوایی…