رمان الهه ماه پارت ۱۵۷1 سال پیش۱ دیدگاه سر تکان میدهد.. نمیتوانست آنجا باشد.. چرا باید در اتاق او میبود.. خواست بی توجه از پله ها بالا رود اما حسی قوی…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۶1 سال پیش۲ دیدگاه با دیدنش در آن وضعیت مبهوت نامش را صدا میزند.. سام اما نه میشنود نه میبیند.. اصلاً در حال خود نبود.. جسمش آنجا بود و…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۵1 سال پیش۲ دیدگاه سپهر به سمتش میرود.. _ماهک..؟ سر بلند میکند دستانش میلرزید و چشمانش از هجوم اشک تصویرشان را تار میدید.. _میشه ..میشه منو…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۳1 سال پیش۱ دیدگاه مهتاب اشک میریزد.. _وقتی سرش و تو بغلت گرفته بودی رد بخیه های روی سرش و حس کردی؟ سپهر یخ میزند و مهتاب با درد مینالد..…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۲1 سال پیشبدون دیدگاه ا _پیاده شو عزیزم.. خطاب به ماهک به آرامی زمزمه میکند و نگاه مهتاب ناخودآگاه از روی او کنده شده؛ با قلبی ضربان گرفته خیره…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۱1 سال پیشبدون دیدگاه مهتاب نگاه از سرمی که به دستش وصل شده بود میگیرد لب خشکیده اش را با زبان تر میکند و انگار تازه همه چیز را به خاطر می…
رمان الهه ماه پارت ۱۵۰1 سال پیشبدون دیدگاه _کجا برم داداش..؟ با سوال مرد بریده نفس میکشد.. کجا باید میرفت وقتی همه جا برایش عین جهنم بود.. _داداش..؟ سکوت…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۹1 سال پیشبدون دیدگاه یاسین به دنبال سام در باغ میدود؛ پیوسته نامش را صدا میزند و سام انگار نمیشنود.. گام هایش را یکی پس از دیگری بر میدارد و سرش…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۸1 سال پیشبدون دیدگاه ماهک مردد گامی به سمت سپهر بر میدارد.. قصد دارد دست سام را رها کند که با حس بیشتر شدن فشار انگشتانش دور دستش در جا…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۷1 سال پیشبدون دیدگاه ماهک پلک میبندد؛ دستش را بند نرده ها میکند و پیش از آنکه بتواند جلوی سقوطش را بگیرید بلافاصله در آغوش گرمی فرو میرود.. …
رمان الهه ماه پارت ۱۴۶1 سال پیش۴ دیدگاه صدای رهام میان افکارش خط میکشد _جناب موحد لطفاً چند لحظه بهمون فرصت بدید… سپس آشفته به طرف میلاد میرود… میدانست گوش سپهر به…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۵1 سال پیشبدون دیدگاه با حس گزگزی در دستش با اکراه از صورت غرق خوابش دل میکند و بدنش را به آرامی روی تخت جا به جا میکند.. تمام…
رمان الهه ماه پارت۱۴۴1 سال پیشبدون دیدگاه چشمانش به شدت میسوخت.. سرش را بالا میکشد و نگاهش را به سقف اتاق میدوزد.. نباید اشک میریخت.. نفسش را مانند آهی عمیق از سینه بیرون…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۳1 سال پیشبدون دیدگاها _یا امام هشتم.. فریاد مهربان با دیدن تصویر ماهک بلند میشود و از شدت شوکی که با دیدن عکس دخترک به او دست داده بود از…
رمان الهه ماه پارت ۱۴۲1 سال پیشبدون دیدگاه میلاد که زودتر از بقیه به خود آمده بود آشفته قدم به سمتش برمیدارد.. دستانش را دو طرف بازوی سهیل قرار میدهد و سعی دارد او را…