رمان الهه ماه پارت ۱۲۶2 سال پیشبدون دیدگاه ا قلب کوچکش بی امان به تخت سینه اش میکوبد.. پاهایش سست میشود و او با بوسه ای زیر گوشش خشدار نجوا میکند: _ترس از…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۵2 سال پیشبدون دیدگاه _نباید باشم..؟ _ نمیخوام باشی.. ماهک سعی میکند از آغوشش بیرون بیاید.. _ولی هستم.. هرچند کار چند دقیقه پیشش برایش ارزشمند بود اما…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۴2 سال پیشبدون دیدگاه _ماهک جان مادر داروهات و خوردی..؟ صدای شکوفه از آشپزخانه به گوش میرسد و او در سکوت به باغ زل میزند .. جوابی که نمی…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۳2 سال پیشبدون دیدگاه رهام که دقایقی بود در سکوت بالای پله ها ایستاده و به او نگاه میکرد به آرامی از پله ها پایین می آید… _بیدار نشده…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۲2 سال پیشبدون دیدگاه سام گرفته و خشمگین پوزخند میزند: _خانواده ..؟کدوم خانواده ..نکنه باورت شده این مزخرفاتی که این تو نوشته ..این دختر اگه خانواده داشت تو این چند ماه…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۱2 سال پیشبدون دیدگاه رهام بی حرف پشت سرش میرود.. با عبور از آخرین پله سام خواست مسیر اتاقش را در پیش بگیرد که رهام با گرفتن آرنجش مانع میشود..…
رمان الهه ماه پارت ۱۲۰2 سال پیشبدون دیدگاه قلب سام از تپش می ایستد و خیره به پزشک ماتش میبرد.. مرد که گمان میکرد سام با شنیدن این خبر از خوشحالی زیاد شوکه…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۹2 سال پیشبدون دیدگاه سام به آرامی زمزمه میکند: _فقط خدا میدونه با این چشما تا حالا چند نفرو دیوونه کرده باشی .. دخترک یخ میکند.. سام با تمام…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۸2 سال پیشبدون دیدگاه دو محافظ به نشانه احترام درجا می ایستند و سر به زیر دستانشان را مقابل بدن خود گره میزنند.. _قربان.. ماهک هیجان زده کنارش…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۷2 سال پیشبدون دیدگاه همان لحظه صدای جیغ های دخترک در گوشش میپیچد.. هراسان در باغ چشم میچرخاند.. قلبش در سینه میکوبد اما زیاد طول نمیکشد از چیزی که…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۶2 سال پیشبدون دیدگاه **** موبایلش که برای چندمین بار زنگ میخورد ناچار تلفنش را از جیب گرمکنش بیرون میکشد و درحالیکه نگاهش خیره به شماره رهام روی صفحه است از…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۵2 سال پیشبدون دیدگاه _ت..تو چرا لختی.. سام لب زیرینش را به دهان میگیرد تا لبخندش پدیدار نشود و با جدیت مختص به خود تای ابرویی بالا می دهد.. ماهک…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۴2 سال پیشبدون دیدگاه ** _پسر هیچ معلومه کجایی.؟از صبح ده بار به گوشیت زنگ زدم… همزمان با پخش شدن صدای یاسین در فضا ی اتاق نفس زنان روی…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۳2 سال پیشبدون دیدگاه شیشه پایین کشیده میشود.. از راننده میخواهد سرعتش را کم کند.. ماهک راضی از اینکه به خواسته اش رسیده بود بدنش را جلو میکشد.. تماماً…
رمان الهه ماه پارت ۱۱۲2 سال پیشبدون دیدگاه کمی بعد با قرار گرفتن ساعد روی صندلی کنار راننده ماشین حرکت میکند… _ یاسین باهامون نمیاد ..؟ سوال ماهک که با بی…