رمان ماتیک پارت ۱۹۰11 ماه پیش۳ دیدگاه لادن بغض کرده با حرص خودش را کنار کشید _ بیشعور… ادامه نداد تا بغضش منفجر نشود هادی همانجا روی زمین خرناس میکشید و…
رمان ماتیک پارت ۱۸۹11 ماه پیش۱ دیدگاه نگاه سنگین کسی را روی بدنش حس میکرد گیج به اطراف خیره شد چشمانِ هادی از پاهایش بالا می آمد و روی بدنش میچرخید …
رمان ماتیک پارت ۱۸۸11 ماه پیشبدون دیدگاه یگانه ظرف تخمه را سمت خودش کشید و رو به سوگول چشمک زد _ ازون پسره چه خبر؟ هنوز پا جلو نذاشته؟ نگاه سوگول و لادن…
رمان ماتیک پارت ۱۸۷11 ماه پیش۳ دیدگاه هم زمان سوگول با سینی چای وارد شد و اخترخاتون آرام جمع را ترک کرد ساواش کنار گوشش غر زد _ اصلا کارت درست نیست دخترخانم…
رمان ماتیک پارت ۱۸۶11 ماه پیش۹ دیدگاه وارد خانه که شدند لادن ناخواسته اخم کرد خانهی عمهی شوهرش بود و او تا به حال دعوت نشده بود! ساواش زنگ را فشرد و لادن…
رمان ماتیک پارت ۱۸۵1 سال پیش۱۰ دیدگاه _ با کی قرار داری؟ _ بپوش لباستو بریم ، مغزمو خوردی _ چطور من بی اجازهی آقا حق ندارم از خونه برم بیرون اون وقت…
رمان ماتیک پارت ۱۸۴1 سال پیش۴ دیدگاه ساواش لبخند زد بچه ها با شدت بیشتری خندیدند سرهای همگی سمت لادن برگشته بود ساواش با لبخند ساندویچ را گرفت و روی صندلی لادن…
رمان ماتیک پارت 1831 سال پیش۱ دیدگاه _ لیست گروهبندی های ارائه رو بیارید واسم امتحان بمونه تایم بعدی صدای اعتراض ها بلند شد ساواش نگاهی به لیست کرد و بی توجه…
رمان ماتیک پارت ۱۸۲1 سال پیشبدون دیدگاه بی حال روی صندلی کنار پنجره نشسته و با خودکار بنفشی از ست خودکارهایی که ساواش خریده بود روی صفحه اول کلاسورش خطوط درهم میکشید ضعف…
رمان ماتیک پارت ۱۸۱1 سال پیش۳ دیدگاه قاشق را با حرص در کاسه پرت کرد و بلند شد _ سوپتو میخوری یک ربع دیگه برمیگردم نخورده باشی میریزم تو حلقت دارو داری ، نخوری…
رمان ماتیک پارت ۱۸۰1 سال پیشبدون دیدگاه ساواش سر تکان داد _ باشه .. آروم باش _ برو بیرون تنهام بذار _ آروم باش میرم _ به خانوادم خبر بده …
رمان ماتیک پارت ۱۷۹1 سال پیش۴ دیدگاه لادن به سختی لب زد _ من … چرا اینجام پرستار با نگاهی معنی دار نگاهش کرد _ خودتو خسته نکن بری بخش روانشناس معاینهات…
رمان ماتیک پارت ۱۷۸1 سال پیش۴ دیدگاه ** سرش تیرمیکشید و پیشانی اش نبض میزد صدایی در گوش هایش پشت سرهم تکرارمیشد صدای دخترانه ای که با شیطنت کلمه استاد از دهانش…
رمان ماتیک پارت 1771 سال پیش۱۸ دیدگاه درد با شدت تا گردنش پخش شد و صدای فریاد متعجب نگهبان بلند شد هی چکار میکنی دیونه؟؟ شانه هایش را گرفت و هول شده عقب کشیدش خواست…
رمان ماتیک پارت 1761 سال پیش۱۲ دیدگاه ساواش سرش را میان دستانش گرفت و نالید تقصیر منه…. من کشتمش با زانو بر روی زمین افتاد دکتر بی توجه به او با…