رمان ماتیک پارت ۱۸۶

4.4
(155)

 

 

وارد خانه که شدند لادن ناخواسته اخم کرد

 

خانه‌ی عمه‌ی شوهرش بود و او تا به حال دعوت نشده بود!

 

ساواش زنگ را فشرد و لادن کمی کنار ایستاد تا پشت دوربین ایفون تصویری دیده نشود

 

صدای ظریف سوگول آمد

 

_ خوش اومدی ساواش

 

لادن دهانش را کج کرد و آرام ادایش را درآورد

 

_ خوش اومدی ساواش! پشت در منتظر بود

درو باز نکرده خوش آمد بگه

 

ساواش در را برایش باز نگه داشت و با جدیت دستور داد

 

_ امروز بحث نمی‌خوام لادن

 

لادن پوزخند زد

 

_ چشم امپراطور

 

ساواش تنها چپ چپ نگاهش کرد و با تاسف سر تکان داد

 

دخترک پوزخند زد

 

_ به سوگول جون بگو چی میخوای چی نمیخوای

از آسانسور که بیرون آمدند پشت در خودش را مشغول باز کردن زیپ کفشش کرد و منتظر ماند

 

از تعداد کفش ها مشخص بود دورهمی تقریبا شلوغ است

 

صدای عمه‌‌ی ساواش را شنید

 

_ خوش اومدی قربونت برم

دلم برات یه ذره شده بود عمه

 

ساواش آرام جوابش را داد

 

_ خدا نکنه عمه جان ، خوبید؟

 

سوگول جلو آمد و لادن پشت در ایستاد

 

_ تو و سوگول خوب باشید ما هم خوبیم پسرم!

 

سوگول با لبخند با ساواش روبوسی کرد و هم  زمان لادن جلو رفت

 

سوگول با چشمان پر تعجب ناخواسته پرسید

 

_ اینم هست؟!

 

لادن جلو تر رفت و با لبخند با سوگول روبوسی کرد

 

صدایش را بالا برد

 

_ اره سوگول جون

ساواش میخواست نیاد بدون من

دلخور شده بود همسرش رو دعوت نکرده بودید

ولی من گفتم حتما یادشون رفته وگرنه امکان نداره عمه‌جون همچین کاری کنن

 

 

مه با چهره سرخ شده زیرچشمی به مهمان ها که نگاهشان میکرد خیره شد و بی میل گفت

 

_ همینطوره عزیز ، خوش اومدی

 

لادن با لبخند جلو رفت و بی توجه به اینکه او خودش را عقب نگه داشته بود برای سه بار پشت سرهم گونه اش را بوسید

 

_ فداتون عمه جون

 

سوگول با اخم سمت آشپزخانه رفت و ساواش دست لادن را گرفت

 

_ بسه ،‌ بیا بریم عزیزم!

 

کاملا اشکار بود که عزیزم آخر‌ جمله اش اجباری ست

 

لادن مصنوعی خندید

 

_ به مامان جون و باباجون سلام نکردم

 

ساواش غرید

 

_ لادن جان!

 

لادن با لبخند ابرو بالا انداخت

 

_ آخه آخرین بار که مامان جونو دیدم حالشون اصلا خوب نبود!

 

ساواش دستش را سمت اتاق کشید

 

_ خوبن عزیزم خوبن!

 

وارد اتاق که شدند لادن با لبخند مانتو‌اش را از تن کند و رژش را تمدید کرد

 

ساواش عصبی پوف کشید

 

_ لادن ، این کارو نمیکنی!

 

لادن با دقت رژش را از اطراف لبش پاک کرد و همانطور که در آیینه خیره بود پچ زد

 

_ چه کاری عزیزم؟

 

_ لادن!

 

دست ساواش را گرفت و از اتاق بیرون زدند

 

_ چرا مانتو رو با خودت میاری؟!

 

جواب ساواش را نداد

 

تقریبا بیست نفر در پذیرایی نشسته بودند

 

مادر ساواش به اجبار جواب سلام و احوالپرسی اش را داد و زمانی که لادن مبل کنارش نشست و ساواش را هم مجبور کرد بنشیند چشمانش گشاد شد

 

پسر جوانی که می‌دانست سینا ، برادر سوگل است با احترام تشکر کرد

 

_ خوشحال شدیم دیدیمتون لادن جان

 

همسرش نوزادش را در آغوش داشت

 

_ آره عروس خانم ، کاش زودتر همدیگه رو می‌دیدیم

 

مادر ساواش لب گزید و لادن ارام خندید

 

_ من حدود دو سال پیش ازدواج کردم عزیزم

دیگه عروس محسوب نمیشم ولی مرسی از محبتت

 

سامیه ، زنِ سینا با تعجب سر تکان داد

 

_ وا! فکر کردم تازه ازدواج کردید

 

مادر ساواش به اجبار غرید

 

_ نامزد بودن سامیه جان

 

لادن خندید

 

_ آره عزیزم مادر جون راست میگن ، ما سه سال نامزد بودیم

 

چای در گلوی پدر ساواش پرید و اخترخاتون زیرلب حرفی زد

 

سامیه متوجه سنگینی فضا شد

 

_ پس یه روز تشریف بیارید خونه‌ی ما

مامان اینا و سوگول جونم با دایی و زن دایی تشریف بیارن دورهم باشن

 

لادن پایش را روی پای دیگرش انداخت و ساواش متوجه نگاه خیره‌ی هادی ، برادر بزرگ سامیه روی مچ پای دخترک شد

 

_ میخواستم بگم شما بیاید سامیه جون ولی یادم اومد مامان اختر و عمه جون اصلا دستپخت منو دوست ندارن!

 

اختر به سرعت از خجالت سرخ شد و عمه هول هولکی جواب داد

 

_ وا لادن جون! این چه حرفیه

 

لادن با لبخند ادامه داد

 

_ بار آخری که خونمون بودن لب نزدن به غذاها!

 

هانیه ،‌ خواهر کوچک سامیه جواب داد

 

_ نه بابا دستپخت سامیه اصلا خوب نیست ولی زن‌دایی اختر همیشه تعریف میکنه ازش!

 

لادن روبه دختر نوجوان لبخند زد

 

_ خب پس یا دستپخت من از سامیه‌جونم بدتره ، یا مشکل جای دیگه بوده!

 

متوجه پچ پچ های سایرین بود و لذت میبرد

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 155

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
9 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ali
Ali
4 ماه قبل

من عاشق این رمانم مرسی که پارت گذاشتی کاش حداقل یه روز درمیون بود…..ایول به لادن خوب داره تلافی می‌کنه 🤗راستی قاصدک جون رمان مرگ ماهی رو نمی‌ذاری فکرکنم رمان همین نویسنده باشه؟

Ali
Ali
پاسخ به  NOR .
4 ماه قبل

درسته دور به دور پارت گذاری می‌کنه ولی واقعا رماناش حرف ندارن…

دلارام آرشام
4 ماه قبل

ممنونم از شما قاصدک جون که پارت جدید دادی 😘
ولی نمیدونم چطوری از نویسندش تشکر کنم که این همه بفکر نظرات خوانند های رمان هستن 😡
چون سالی یبار یادشون میوفته که این رمان فعلا باید ادامه داشته باشه

آخرین ویرایش 4 ماه قبل توسط دلارام آرشام
rana
پاسخ به  دلارام آرشام
4 ماه قبل

دقیقا
اصلا انگیزه ای برای خوندنش ندارم دیگه

دلارام آرشام
پاسخ به  rana
4 ماه قبل

والا بخدا

rana
4 ماه قبل

اصلا یادم رفته بود این رمانو…
حالا باید دوباره برم پارتهای قبلی رو بخونم 🤦🏼

zeinab
4 ماه قبل

نویسنده رو زنده می‌خوام آشغال نکبت://

9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x