رمان ماتیک پارت ۱۸۹

4.4
(32)

 

 

 

نگاه سنگین کسی را روی بدنش حس میکرد

 

گیج به اطراف خیره شد

 

چشمانِ هادی از پاهایش بالا می آمد و روی بدنش می‌چرخید

 

سعی کرد توجه نکند

 

حوصله‌ی بحث جدید را نداشت

 

موزیک تغییر کرد

 

ساواش خواست سرجایش برگردد که لادن دستش را رها نکرد و با لبخند چرخید

 

رقص باباکرم را برای عروسی لاله یاد گرفته بود

 

آن زمان سیزده چهارده ساله بود

 

زمانی که رقصش تمام شده بود مادرش گفته بود در تالار اسپند دود کنند و همان زمان با آن سن کم دو نفر از خانواده‌ی شوهرِ لاله برای پسرهایشان خواستگاری اش کردند

 

ساواش متعجب خیره اش مانده بود

 

با ریتم آهنگ با خنده روی زانو خم شد و خواست بچرخد که ساواش کمرش را چنگ زد و بالا کشیدش

 

صدایش کنار گوش دخترک عصبی بود

 

_ بسه اون مرتیکه داره خیره نگات میکنه

 

 

 

لادن نچی کشید و او دستش را محکم گرفت

 

_ خودتم همچین بدت نیومده مثل اینکه

 

خنده‌ی لادن پاک شد

 

دلخور مچش را از میان دست ساواش بیرون کشید و سمت مخالف راه افتاد

 

یگانه صدایش زد

 

اهمیتی نداد

 

عصبی سری تکان داد و وارد سرویس بهداشتی شد

 

مشت آب سرد را روی صورتش پاشید و سعی کرد آرام باشد

 

ساواش کمی بهتر شده بود اما نمیتوانست فراموش کند!

 

انگار این طعنه ها تا آخر عمرشان ادامه داشت

 

نفس عمیقی کشید و سعی کرد شبشان را خراب نکند که هم زمان در سرویس با شدت باز شد و دستگیره به کمرش خورد

 

بهت زده آخی گفت و خودش را کنار کشید

 

چشمان متعجبش خیره‌ی هادی بود که با دیدن او بدون شرمندگی و بهت دست هایش را به نشان تسلیم بالا گرفت و خندید

 

_ ب… ببخشید … نفهمیدم پره

 

با اخم غرید

 

_ برید کنار

 

 

 

هادی خودش را عقب کشید و او عصبی بیرون رفت

 

قبل ازینکه فاصله بگیرد هادی بازویش را چسبید

 

_ گریه ‌کردی؟

 

صدایش داد میزد که تا خرخره خورده است

 

لادن محکم  غرید

 

_ ول کن دستمو عوضی

تو که جنبه نداری چرا اینقدر میخوری؟

 

هادی خندید و نزدیکش شد

 

_ مست … مست نیستم خوشگله

 

_ گمشو کنار

 

_ دیدم دعواتون شد

 

_ ول کن دستمو

 

هادی نزدیک تر شد و لادن با خشم خودش را عقب کشید

 

_ اگر مشکلی هست ‌‌‌… میتونی رو من حساب کنی

 

لادن صدایش را بالا برد

 

_ آشغال برو کنار میگم … نری جیغ میزنم

 

هادی با چشمان گشاد شده دستش را روی دهان دخترک گذاشت و کشدار پچ زد

 

_ هیش … فقط میگم باهم … باهم درد و دل کنیم … مثل دو تا دوست مثلا

 

جمله اش تمام نشده دستی با شدت عقب کشیدش

 

 

 

لادن بهت زده با ترس خودش را به دیوار فشرد و ساواش مشتش را در فک هادی فرود آورد

 

_ حروم زاده دستتو بکش از زن من

 

مشت بعدی که بالا رفت لادن به خودش آمد

 

ملتمس بازوی ساواش را گرفت و پچ زد

 

_ ساواش … ساواش نکن الان همه میفهمن

 

ساواش با غیض عقب هلش داد و لگدی محکم در ران مرد که روی زمین پهن شده بود کوبید

 

_ بی غیرت عوضی

 

لادن کمرش را کشید

 

صدایش میلرزید

 

_ نکن … نکن مسته آبرومون رفت

 

ساواش طوری با چشمان سرخ شده نگاهش کرد که ناخواسته ترسیده زمزمه کرد

 

_ کاری نکرد

 

چانه‌اش اسیر دستان او شد

 

با خشم به دیوار تکیه اش داد و کنارش گوشش غرید

 

_ چه گوهی میخوری تو لادن؟

با فک و فامیل من؟ تو خونه‌ی عمه‌ی من؟

 

عصبی دخترک را از دیوار جدا کرد و اینبار با شدت بیشتری کوبید

 

_ گمشو لباساتو بپوش بریم تا بیشتر از این گند نخورده به همه چی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 32

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Ali
Ali
4 ماه قبل

آخه میگی داره نگات می‌کنه دیگه دوباره رقصیدنت چیه اوففففف این دختره دیونست انگار….مرسی بابت پارت های عالی دیشب قاصدک جونم خداقوت…فقط کاش آهوونیما هم دوباره پارت گذاری میشد

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x