رمان ماتیک پارت 183

4.4
(146)

 

 

 

_ لیست گروه‌بندی های ارائه رو بیارید واسم

امتحان بمونه تایم بعدی

 

صدای اعتراض ها بلند شد

 

ساواش نگاهی به لیست کرد و بی توجه ادامه داد

 

_ فامیلارو می‌خونم همراه سرگروهایی که انتخاب کردید

 

لادن بی توجه در موبایلش مشغول بازی شد

 

ساواش شروع کرد

 

_ جعفری ، موسوی مقدم ، پرتوآبادی

سرگروه سالارپور

 

لادن در تلاش بود که به مانع ها نخورد تا بتواند ازین مرحله گذر کند

 

ساواش گروهای بعدی را خواند

 

لادن میدانست اسمش در هیچ گروهی نیست و اهمیتی هم نداشت

 

انگار هم با خودش و هم با ساواش لج کرده بود!

 

گروه آخر خوانده شد و لادن لبخند زد

 

بالاخره توانست وارد مرحله بعد شود!

 

_ رستادفر ، جلال آبادی ، توسلی ، ابراهیمی

سرگروهم فخرآرا

 

با اخم سرش را بالا گرفت

 

توسلی اعتراض کرد

 

_ ما چهار نفر بودیم استاد!

رستادفر سرگروه بود

فخرآرا اصلا تو گروه ما نیست

 

 

 

ساواش تذکر داد

 

_ خانم فخرآرا!

هم گروهید با هم

امروز زیاد نمره از دست دادی توسلی

اینطور پیش بره برگه آخر ترمو کاملم تحویل بدی باز میفتی!

 

توسلی دیگر نتوانست حرفی بزند و ساواش ایستاد

 

_ خسته نباشید

نیم ساعت دیگه سرکلاسید

بعد از خودم هیچکس ، تاکید میکنم هیچکس رو راه نمی‌دم

 

بچه ها یکی یکی از در خارج شدند

 

لادن اما جایی برای رفتن نداشت

 

تنهای تنها بود

 

نه اکیپی و نه حتی دوست و آشنایی

 

درست برخلاف دوران دبیرستان

 

_ من که رفتم ، چنددقیقه بعد بیا آموزش اتاقم

 

اخم کرد

 

_ نمیام

 

_ لج نکن با من خانم کوچولو

صبر منم حدی داره

میبینمت

 

گفت و از کلاس بیرون زد

 

لادن آه کشید

دیگر حتی ذوق دانشگاه قبول شدن هم نداشت

 

وسایلش را جمع کرد و بی میل از کلاس خارج شد

 

راهی نبود

حالا که نتوانسته بود تمامش کند باید ادامه می‌داد…

 

 

 

وارد واحد آموزش شد و چشمش را روی تابلو ها گرداند

 

بالاخره اتاق ساواش را پیدا کرد

 

بی حوصله بدون در زدن در را باز کرد اما به سرعت پشیمان شد

 

مردی که روبروی ساواش ایستاده بود را دورادور می‌شناخت

 

از معاونان دانشگاه بود

عضو هیئت علمی

 

خجالت زده زمزمه کرد

 

_ ببخشید

 

مرد با اخم سرزنشش کرد

 

_ این چه وضع ورود به اتاق استادتونه خانم؟

اونم درحالی که دانشجو ها اجازه ندارن تو تایم استراحت اساتید بدون هماهنگی وارد بشن

 

ساواش با تفریح نگاهی به صورت سرخ شده ی لادن انداخت و سعی کرد نخندد

 

_ هماهنگ شده آقای افلا‌کی

ترم یک هستن

تازه وارد فضای دانشگاه شدن هنوز گیج میزنن

 

لادن با حرص نگاهش کرد و افلا‌کی سری تکان داد

 

_ خدا بهت صبر بده دانش‌پژوه جان

سروکله زدن با دانشجو سخته ، ترم یکش سخت تر!

 

 

 

گفت و سمت در رفت

 

_ مزاحمت نشم

فقط خواستم حالی بپرسم و ببینم مشکلی نباشه

 

ساواش روی صندلی نیم خیز شد

 

_ بزرگوارید

 

با بسته شدن در لادن خودش را روی صندلی انداخت و چشمانش را بست

 

ضعف داشت و انگشت های دستش یخ زده بود

 

ساواش خیره‌ی رنگ پریده اش شد

 

_ امتحانتو دادی زودتر کلاسو تموم میکنم

بریم خونه استراحت‌کنی

 

لادن شاکی چشمانش را باز کرد

 

_ تو که حالمو دیدی

چرا مجبورم کردی باهات بیام؟

 

ساواش با طعنه ابرو بالا انداخت

 

_ بهت اعتماد ندارم که تنهات بذارم

اونقدر ضعیفی که معلوم نیست اینبار چه بلایی سر خودت بیاری!

 

ساواش بلافاصله از گفته اش پشیمان شد اما لادن پوزخند زد

 

غمگین و شکسته

 

_ نترس…

تا وقتی شوهرم برای کار نکرده جلوی بقیه بهم حمله نکنه بلایی سر خودم نمیارم

 

 

 

ساواش پوف کشید

 

سر درد گرفته بود

 

_ منظورم اون نبود

از لحاظ جسمی گفتم

 

لادن با دهانی کج سر تکان داد

 

_ باشه ، خر شدم

 

_ معذرت میخوام

 

لادن صدایش را بالا برد

 

_ نخواه! هی کاری نکن که نیاز به معذرت خواهی داشته باشی

 

ساواش غرید

 

_ صداتو بالا نبر تو محل کارم لادن

میخوای برات حرف در بیارن؟

 

لادن با حرص گفت

 

_ به جهنم ، مهم نیست واسم

 

کوله اش را برداشت و ایستاد

 

_ میرم خونه

 

ساواش با جدیت دستور داد

 

_ هیچ کجا نمیری بدون من

 

_ من…

 

_ فکرشم نکن

 

لادن یک قدم جلو رفت و خیره در چشمانش با حرص پچ زد

 

_ آدم! میگم حالم بده

نمیفهمی؟

 

 

 

ساواش مثل خودش با جدیت جواب داد

 

_ یک چیزی بخوری حالت جا میاد

یک ساعت دیگه با هم برمی‌گردیم

 

لادن با نفرت دستش را روی سینه‌ی مرد کوبید

 

_ عوضی

 

ساواش پوزخند زد

 

_ دستت درد میگیره خانم کوچولو

 

گفت و مشمایی از روی میز برداشت و سمتش گرفت

 

لادن خیره ساندویچ ها شد

 

_ این چین؟

 

_ نیمرو ، پنیر گردو ، کره بادوم زمینی

هرکدومو دوست داری بخور تا برسیم خونه

 

_ خودم دارم می‌بینم!

میگم از کجا اوردی؟

ما خونه نه تست داشتیم نه کره بادوم زمینی

 

ساواش در سکوت نگاهش کرد و او ابرو بالا انداخت

 

_ نکنه برای همین دیر رسیدی سر کلاس استاد؟

 

ساواش انگار که به شیطنت های بچه ای نگاه میکند با تاسف در سکوت سر تکان داد

 

لادن پیگیر تکرار کرد

 

_ از کجا آوردی؟

 

 

 

_ رفتم خونه‌ی عمه ، یک سری مدارک میخواستم

داشتن صبحانه میخوردن برای تو هم برداشتم

 

لادن چشمانش را روی هم فشرد

 

حس کرد هر لحظه ممکن است از دماغش دود بلند شود

 

عصبی ساندویچ ها را روی سینه ساواش کوبید و غرید

 

_ حتما توش زهر ریختن اون خانواده‌ی جادوگر بدذاتت

 

ساواش کلافه تشر زد

 

_ لادن! بچه ای مگه؟

 

لادن عقب رفت

 

_ برو بریز تو حلق دخترعمه‌ات

الان نشسته داره غصه میخوره

هم کراششو از چنگش درآوردم هم صبحونشو

 

ساواش عصبی مشتش را روی میز کوبید

 

_ من پدرتو در میارم دختره‌ی احمق لجباز

 

لادن در را باز کرد و با حرص پوزخند زد

 

_ موفق باشی استاد جون

 

گفت و در را محکم بهم کوبید

 

طوری که صدایش در کل راهروی آموزش پیچید

***

 

 

 

در راهرو منتظر ماند و درست سی ثانیه بعد از ساواش وارد کلاس شد

 

ساواش متاسف سری تکان داد و صدایش را بالا برد

 

_ جزوه هارو جمع کنید ، گوشیا خاموش

 

آیدا معتمدی با صدایی که از قصد نازک کرده بود مصنوعی خندید

 

_ استاد خانم فخرآرا بعد از شما اومدنا

نمیخواید بیرونشون کنید؟

 

ساواش خونسرد لبخند زد و لادن با حرص نگاهش کرد

 

_ حیف نیست خانم فخرآرا امتحانو غیبت داشته باشن؟

 

بچه ها خندیدند و لادن جزوه اش را با حرص در کیفش انداخت

 

ساواش با ته خودکار روی میز کوبید

 

_ خب دیگه ساکت

توسلی بیا جلو بشین رفتی ردیف آخر چیکار؟

 

آرمین با غرغر جلو آمد و ساواش برگه هارا پخش کرد

 

_ چهل دقیقه زمان دارید

پنج تا مسئله‌است

تمام فرمول ها و توضیحات رو می‌نویسید

جواب آخر فقط نیم نمره داره!

بقیه نمره برای راه حله پس تنبلی نکنید

 

برگه آخر را جلوی لادن گذاشت و هم زمان تشر زد

 

_ ستوده بار بعدی نگاهت رو برگه خودت نباشه حذفی

 

#part707 ‌‌مــــــ💄ــــــاتیک

 

لادن به سوال ها نگاه کرد

 

سه سوال را بلد بود و چهارمی را شک داشت اما پنجمی حتی برایش آشنا نبود

 

بی توجه از پنجره به ردیف کلاغ های روی سیم برق خیره شد

 

با تقه ای که به در زده شد ساواش جواب داد

 

_ بفرمایید

 

در باز شد

 

دانشجویی سرش را داخل آورد

 

پسری ریزه میزه با عینک و کک و مک

 

او هم ترم یک بود

 

_ استاد ببخشیدا؟

کلاس فیزیکه؟

 

لادن بی حوصله با ناخن مشغول کندن غلطگیر های روی صندلی شد

 

صدای ساواش جدی بود

 

_ بله ، بفرمایید؟

 

پسرک سرگردان مشمای ساندویچ هارا بالا گرفت

 

_ گفتن اینو مامانِ فخرآرا داده ، لقمه‌اشه جا گذاشته خونه براش آوردن

 

سر لادن متعجب بالا آمد و صدای قهقهه ها بلند شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 146

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا فرهادی
5 ماه قبل

چه باحال شده این پارتاش
حیف که نویسنده به موقع پارت نمیده😔
خسته نباشی قاصدکی گل تو گلدون😍❤️‍🔥

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x