تو حیاط قدم رو میرفتم و انتظار سر رسیدن فرزام رو میکشیدم‌. نرفتم داخل چون نمیخواستم صدامون به گوش کسی برسه. اینجاهم نمیومدم بازهم بهونه میاورد که…

        اینو گفت و کلید آپارتمانمو پرت کرد سمتم.تو بغل گرفتمش و ناباورانه نگاهش کردم چی میگفت این رهام به من!؟ خبر نداشت بدون اون حتی نمیتونم…

              کلافه و با پای پیاده به راه افتادم. این فرزام که خوب بلد بود در بره مامان هم‌ هی لی لی به لالاش…

        بیرون اومدن از خونه واسم سخت بود.حس میکردم به این زودی نمیتونم به زندگی عادی برگردم خصوصا اینکه همه چیز افتاده بود گردن من و از…

        درحالی به سمت سالن پذیرایی میرفتم که خودمم نمیدونستم قراره چه جوابی بهشون بدم. به فرزام قول داده بودم کسی از حرفهامون باخبر نشه و حالا…

        مامان که حسابی از شنیدن این حرف بی مقدمه شوکه شده بود با چشمهای گرد شده و صورت رنگ پریده پرسید:   -یعنی چی؟آخه چرا ؟مگه…

        شک نداشتم حتی این نه رو هم واسه آروم کردن من به زبون آورده. اما من دیگه از دروغ بیزار بودم. حتی نمیخواستم دروغی بشنوم که…

        با بغض لب زدم:   -من چیمیشم این وسط!؟     لبهاشو که یه فُرم گوشتی هم داشتن رو روی هم فشرد.من این لبهارو قبلا مزه…

      چه دردهایی عمیقی…چه حرفهای کشنده ای…. مطمئن بودم در بدترین حالت ممکن امکان نداشت کابوسی به این ترسناکی ببینم. رویاهام…آرزوهام…تصورم از آینده همه و همه ویران شد!…

        از کافه رفتن خسته بودم برای همین به اصرار خودم رفتیم جایی که بشه قدم زد. یه جای ساکت و آروم که زمینش پر بود از…

    * رستا*     به شکم دراز کشیده بودم رو تخت درحالی که حلقه ها پیش روم بودن و هرازگاهی اونا به من چشمک میزدن و من به…

      از داخل کیف یه برگ بیرون آورد و گذاشت کنار فنجون قهوه اش و گفت:   -نگاش کن تا بفهمی….   دستمو سمتش دراز کردم و برداشتمش.یه…

ا       در کمال حیرتم جواب داد:   -ترگل!     اسم ترگل که به گوشم رسیدحال و هوام به کل عوض شد طوری که حی میکردم اصلا…

          شماره اش رو گرفتم و همزمان درحالی که سیگار میکشیدم و جلوی خونه قدم رو میرفتم منتظر موندم جواب بده. چقدر بیزار بودم از اینکه…

        با رضایت سرس تکون داد وکمی شوخ طبعانه گفت:     -امیدوارم خوب هم بمونه وگرنه حسابش باخودم!     خندیدم.از این بابت که خیالم راحت…