رمان شالوده عشق پارت 287

بدون دیدگاه
        -بفرمایید.   -ممنون دخترم نمی‌خورم.     لبخند خسته‌ای به روی زن می‌زنم و برای پخش آخرین فنجان چایی سراغ نفر بعدی می‌روم.     -بفرمایید.…

رمان شالوده عشق پارت 286

بدون دیدگاه
      گندم مقابلش ایستاد و مضطرب پرسید:   -چی شد داداش؟ حالش خوب میشه مگه نه؟ حاله مامانمون خوب میشه!     این امیرخان، امیرخان همیشگی نبود!  …

رمان شالوده عشق پارت 283

۱ دیدگاه
    هم خیلی ترسیده و هم اینکه میگه حاله مامان خوب نیست… من باید زودتر برم.     دستی به صورتم کشیدم و سعی کردم خودم را جمع و…

رمان شالوده عشق پارت 282

۱ دیدگاه
    -الوووو     به شدت از دستش ناراحت و عصبانی بودم اما این فریادهاش یعنی به طور قطع اتفاقه جدیدی افتاده بود!   درست یا غلط هیچ جوره…

رمان شالوده عشق پارت 281

۱ دیدگاه
  چی داری میگی دختر؟ اصلاً نمی‌فهمم اول یه کم آروم شو بعد درست تعریف کن دردت چیه!     با صدای بلند و پر از نگرانی امیرخان از خواب…

رمان شالوده عشق پارت 280

۱ دیدگاه
        -چون رادان نباید به جای من با تو بجنگه. من باید بجنگم. من باید حقمو ازت بگیرم. مــن و بهت قول میدم دیگه هیچوقت اون شمیم…

رمان شالوده عشق پارت 277

بدون دیدگاه
      -من نامردم؟ من درکت کنم؟ دختر تو دیوونه‌ای؟ مگه من چه اشتباهی کردم که اینجوری حرف می‌زنی؟ تو بودی که بهم دروغ گفتی. تو بودی که منو…

رمان شالوده عشق پارت 276

۱ دیدگاه
    با صدای چرخش کلید در قفل از جای پریدم و سریع ایستادم.     ساعت دوازده شب بود و امیرخان بزرگ تازه قصد بازگشت به خانه را کرده…

رمان شالوده عشق پارت 275

۱ دیدگاه
        چگونه توانسته بودم او را همراه مشکلات خود کنم؟!   چطور دلم آمده بود بخاطر راحتی و آرامش خود او را با این مرد زبان نفهم…

رمان شالوده عشق پارت 274

۲ دیدگاه
        حرفش را زد و بی‌آنکه منتظر جواب بماند، در را بست و با صدای چرخش کلید در قفل حرص و خشم و ناراحتی‌ام به بالاترین درجه‌ی…