رمان شالوده عشق پارت 277

4.5
(85)

 

 

 

-من نامردم؟ من درکت کنم؟ دختر تو دیوونه‌ای؟ مگه من چه اشتباهی کردم که اینجوری حرف

می‌زنی؟ تو بودی که بهم دروغ گفتی. تو بودی که منو از کارای اون اشکان مادربخطا بی‌خبر

 

گذاشتی. تو بودی که ماه ها اجازه دادی اون مرتیکه به ریش من بخنده و منو احمق فرض کنه. و

 

بازم تو بودی که یکدفعه منو زندگیتو ول کردی رفتی. در صورتی که یه کم قبلش پیش اون برادر

 

احمقت گفتی بهم اعتماد داری. گفتی از من می‌خوای که در مورد گذشته مادرتون تحقیق کنم. اما

تا من رفتم ولم کردی. شمیم تو ولم کردی! می‌فهمی؟ قبلاً هم اینو بهت گفتم آره قبول دارم وقتی

ناراحت بودم گفتم جداشیم. اما هیچوقت تو اوج عصبانیت و خشمم بیخیالت نشدم. روزی نیومد که

 

نخوامت. روزی نیومد که از زندگیم بیرونت کنم. اما تو… تو این کارو با من کردی. اونم درست وقتی که خودت مقصر بودی!

 

 

در نگاهش شکستگی بزرگترین حس بود و آنچنان آزرده خاطر شده بود که قابله گفتن نبود و من قطعاً ابروهایم از این بالاتر نمی‌رفت!

 

 

-منظورت چیه که ترکت کردم؟ بعد کاری که مامانت و پانیذ کردن چه انتظاری از من داشتی؟!

 

-چی؟

 

– همیشه انتظار داری که من خفه خون بگیرم. اما دقیقاً وقتی مامانتو پانیذ با کتک و زور

 

می‌خواستن از خونه بیرونم کنن، وقتی که من داشتم سکته می‌کردم که نکنه بالایی سر اون

اشکان دیوونه بیاری و جوونی و آیندتو هدر بدی اما مامانت اومد هر چی از دهنش دراومد بارم کرد و

کتکم زد. چطوری بازم اونجا می‌موندم؟ انتظارت از من چی بوده امیر؟ انتظار داشتی معجزه کنم؟!

 

 

 

صورتش پر از تعجب شده بود و حرص و خشم و ناراحتی‌ام را بیشتر می‌کرد.

 

 

-نمی‌دونستی مگه نه؟ مثله همیشه برای همه ظالم ترینی، ولی در مقابله مامانه خودت میشی مثله یه پسربچه احمق که نه چیزی رو می‌بینه و نه چیزی رو می‌شنوه بس کن دیگه به خودت بــیــا به خـــودت بیا!

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 85

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x