رمان شالوده عشق پارت 282

4.2
(81)

 

 

-الوووو

 

 

به شدت از دستش ناراحت و عصبانی بودم اما این فریادهاش یعنی به طور قطع اتفاقه جدیدی افتاده بود!

 

درست یا غلط هیچ جوره نمی‌توانستم نگران نشوم.

 

لباسم را مرتب کردم و از اتاق بیرون رفتم.

 

تند در سالن رژه می‌رفت و پشت سر هم به موهایش دست می‌کشید.

 

 

-خیلی خب… خیلی خب شنیدم، باشه گریه نکن. گریه نکن زود خودمو می‌رسونم بهت.

 

 

همین که تلفن را قطع کرد، جلو رفتم.

 

 

-چی شده؟ اتفاقه بدی افتاده؟!

 

 

با تاخیر به سمتم چرخید.

 

صورتش را هاله‌ی عجیبی از غم فرا گرفته بود و چرا حس می‌کردم شانه هایش افتاده شده‌اند…؟!

 

 

عصبانیت از خاطرم رفت و با نگرانی دستش را گرفتم.

 

 

-چی شده؟ یه حرفی بزن خب… گندم خوبه؟!

 

 

سر تکان داد.

 

-خوبه یعنی فکر کنم خوبه بیمارستانه

 

-بیمارستان؟ دوباره کاری کرده؟!

 

-نه… نه کاری نکرده.

 

-پس چی؟!

 

– تصادف کردن… با مامان!

 

 

چه؟ تصادف کردن؟

منظورش از مامان همان آذربانوی ظالم و شیطان صفت بود دیگر؟!

اما چطور ممکن بود… مگر انسان های بد هم آسیب می‌بینند؟!

 

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 81

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
3 ماه قبل

ممنون قاصدک جان 😊

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x