رمان شالوده عشق پارت 280

4.1
(139)

 

 

 

 

-چون رادان نباید به جای من با تو بجنگه. من باید بجنگم. من باید حقمو ازت بگیرم. مــن و بهت قول میدم دیگه هیچوقت اون شمیم

 

احمق که در مقابله هر چرت و پرتی که می‌گفتی کوتاه میومد، اونی که دهنشو بسته نگه می‌داشتو، هرگز نمی‌بینی! اون احمقی که

 

ازت می‌ترسید و اِنقدر چشمش از دیوونه بازی هات ترسیده بود که حتی جرات نکرد از مزاحمت اون اشکان بی‌عقل بگه و ماه ها عذاب

 

کشید و تنش لرزید و آخرسرم همه کاسه کوزه ها سر خودش شکست رو دیگه مقابله خودت و خانوادت نمی‌بینی! خدا شاهده اگه بازم

 

 

بخواید اذیتم کنید، آتیش می‌شم میفتم به جونتون چه خودت باشی چه خانواده‌ت… اینو بفهم و نسبت بهش رفتار کن!

 

 

چشمانش گرد و دهانش باز مانده بود.

 

صورتم را جلوتر بردم.

 

آنقدر نزدیک بودیم که لب هایمان میلیمتری فاصله داشت و تنم از بدن مردانه و عضلانه‌اش پر از حس خوش امنیت و گرما شده بود.

 

 

-هان و اگه فکر می‌کنی دارم بلوف می‌زنم می‌تونی امتحان کنی. مثلاً شکایتی که از رادان کردی رو پس نگیر. اونوقت من به تو نشون

 

میدم دنیا دسته کیه! درسته شمیمه بیچاره هیچوقت جرات نکرد برای خودش جلوی خودتون وایسه اما الآن دیگه تنها نیست. یکی دیگه

 

پیششه. یکی که بخاطر اون تو و خانواده‌ت که سهله جلوی تمامه دنیا وایمیسته. پس تهدیدمو جدی بگیر!

 

 

متعجب سر تکان داد.

 

 

-چی میگی شمیم؟ چرا اینجوری حرف می‌زنی؟ تو…

 

 

کف دستم را چند مرتبه روی سینه‌اش کوبیدم و با آنکه از درون پر از ضعف شده بودم، تمامه تلاشم این بود که نقاب قدرتم را حفظ کنم.

 

 

-میگم داری بابا میشی… مبارک باشه!

 

 

_♡_♡_

شمیمم🥹❤️

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 139

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
3 ماه قبل

واییییییییییی چقدر قشنگ شمیم بابا شدن امیرو گفته 🥹ممنون قاصدک جان🙃

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x