رمان شالوده عشق پارت ۲۷۹

4.2
(103)

 

 

با هقی که ناگهان زدم، غم و خشم نگاهش بیشتر شد و سر کج کرد.

 

 

-تو ولم کردی رفتی!

 

 

حرصی جیغ زدم:

 

-آره رفتم. رفتم چون شماها منو شکستین و نمی‌دونی چقدر از خودم و تو و عشق بینمون متنفرم. من یه زنم لامصب یه زن بدون غرور، بدون عزت نفس، چطوری باید دووم بیاره؟ هیچکس نمی‌تونه دووم بیاره. اما تو همیشه منو مجبور کردی که هر چی شد بمونم. صبر کنم. دهنمو ببندم. نفهمیدی هر بار که منو به این کار مجبور می‌کنی، چقدر منو از خودم می‌گیری. تو کاری کردی که دیگه حتی خودمم نشناسم… لِهم کردی امیر لِهم کـــردی!

 

 

نفسم برای لحظه‌ای بالا نیامد و سینه‌ام خس خس کرد.

 

-هییین

 

-شمیم چی شد؟ شمیم؟

 

 

آرام به شانه‌اش زدم اما بی‌اهمیت سریع در آغوشم گرفت و روی مبل نشاندتم.

 

 

– باشه آروم باش آروم.

 

 

یقه‌ی لباسم را پایین داد و با عجله پنجره‌ها را باز کرد.

 

 

-د..دارم خ..خفه میشم!

 

 

-آروم باش، آروم چیزی نیست.

 

 

از پارچ روی میز کمی آب برداشت و دستش را خیس کرد و به سروصورتم کشید و سپس محکم در آغوشم گرفت.

 

همین که صدای قلبش را زیر گوشم نشیدم نفسم برگشت.

 

 

از این همه ضعفی که نسبت به او داشتم، هق زدم و نالیدم:

 

-خیلی دوست دارم. خیلی دوست دارم اما دیگه اجازه نمیدم کوچیکم کنی امیر حق باتوئه. اشتباه کردم که رفتم پیشه رادان امروزم چون اشتباهمو فهمیدم برگشتم. می‌دونی چرا؟

 

 

به طرفش چرخیدم.

صورت هایمان میلیمتری با هم فاصله داشت و غم نگاه براقش چندین تن وزن داشت.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 103

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ماه قبل

قاصدک جان مدیر سایت کامنتای منو میبینه ؟چرا راهنمایی نمیکنه؟ یه سال طول کشید تا تو این سایت عضو بشم فکر کنم برای اشتراکم همینطوره

Batool
3 ماه قبل

ممنون قاصدک جان

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x