رمان شالوده عشق پارت 275

4.3
(99)

 

 

 

 

چگونه توانسته بودم او را همراه مشکلات خود کنم؟!

 

چطور دلم آمده بود بخاطر راحتی و آرامش خود او را با این مرد زبان نفهم وارد میدان جنگ کنم؟!

 

 

ترس که در نگاهم آمد، نیشخند امیرخان پررنگ شد و رادان کم مانده بود سکته کند.

 

 

تقریباً التماسم کرد که به حرف امیر گوش نکنم و همه چیز را به او بسپارم اما دیگر نمیشد ادامه داد.

 

 

منطقی که تا آن لحظه با بدبختی ساکتش کرده بودم، خیلی خوب می‌دانست که بیشتر از این نمیشد فرار کرد!

 

من زن امیرخان بودم و بدتر آنکه باردار هم شده بودم. صد در صد هر اتفاقی که می‌افتاد زور او به رادان می‌رسید، نه بخاطر پول و قدرتش بلکه بخاطر اینکه شوهرم بود و تمامی قوانین به نفع او بودند.

 

 

در اصل هر سه نفرمان این را می‌دانستیم! رادان هم خیلی خوب می‌دانست وگرنه در این مدت مرا پنهان نمی‌کرد و خیلی راحت در خانه‌اش نگهم می‌داشت!

 

 

با صورتی گریان از او معذرت خواهی کردم و همراه امیرخانی که چنان دستم را می‌کشید که کم مانده بود از جا در بیاورد، شدم.

 

 

رادان رفتن آن هم با پای خودم را که دید، مثله مجسمه خشک شد و خدا می‌دانست که چقدر شرمنده‌اش شدم اما از اول هم آمدنم پیش او اشتباه بود!

 

 

رادان دلش یک خواهر، یک خانواده می‌خواست تا تنهایی های دیوانه وارش تمام شود و من جز دردسر برایش چیزی نبودم!

 

 

داخل ماشین که نشستم، هنوز هم رادان وارفته خیره‌ام بود و تا از پارکینگ بیرون آمدیم نجمی‌ را دیدم که جای نگهبان ایستاده بود و همسایه های ترسو که تا به حال در خانه هایشان پنهان شده بودند، تک تک بیرون آمدند.

 

 

با اولین هقی که زدم، فریاد امیرخان در ماشین پیچید:

 

-بِبُر صداتو شمیم… بِبُر صداتو و گریه هاتو نگه دار برای وقتی که تاوانه غلطی که کردی رو خیلی خوب نشونت دادم. تو فقط صبر کن… من بهت نشون میدم فرار کردن از خونه یعنی چی!

 

 

تمامه راه با گنگی تمام از پنجره به بیرون خیره شدم و اشک ریختم و امیرخان بی‌مکث به رادان ناسزا می‌گفت و به فرمان مشت می‌کوبید.

 

 

_♡_♡_

انشالله خیره🥲🥲

 

**

دوستای گلم دیگه هر روز  هرمقدار پارت باشه میزارم  تا منتظر نمونید،،راضی باشین دیگه:))

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 99

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ماه قبل

دست گلت درد نکنه قاصدک جان ممنون

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x