رمان شالوده عشق پارت 238

بدون دیدگاه
          -باشه عزیزم هر جور راحتی پس ما می‌ریم. فردا صبح زود بیدار باش میام دنبالت بریم برای آزمایش… تلفنه خونه وصله تو تاریخچه‌ش شماره تلفن…

رمان شالوده عشق پارت 237

بدون دیدگاه
    -…   -اول بهت ثابت می‌کنم برادرتم بعدش با هم می‌شینیم و کاری‌رو می‌کنیم که به نفع تو باشه. یه زندگی برات می‌سازیم که توش راحت باشی. جز…

رمان شالوده عشق پارت 236

بدون دیدگاه
      -چی؟!   -مرد نیستم اگر سر حرفم واینستم فقط همین یک شبو اینجا بمون، اجازه بده صبح بشه فردا همه‌ی حرف هامو بهت ثابت می‌کنم.    …

رمان شالوده عشق پارت 234

بدون دیدگاه
        -می‌دونم حق دارید. خیلی حق دارید. اما نگاه کنید داره شب میشه… همین چند ساعتو فقط بهش گوش بدین… لطفاً!   -…   -تا اون بخواد…

رمان شالوده عشق پارت 232

بدون دیدگاه
    آنقدر رقت انگیز شده بودم که حتی او هم دیگر نمی‌خواست ناراحتم کند؟! یا اینکه نه… شاید هم فهمیده بود امکان ندارد از اینی که هست ناراحت‌تر شوم!…

رمان شالوده عشق پارت231

۱ دیدگاه
          وقتی بیشتر مشکلاتم بخاطر نقشه هایش کثیفش بود، دقیقاً با چه جراتی اینگونه نگاهم می‌کرد؟!     هنوز بودنش را هضم نکرده بودم که کف…

رمان شالوده عشق پارت230

بدون دیدگاه
      به هق هق افتادم:   -بخدا من هم همچین قصدی نداشتم ف..فقط می‌خواستم تو…     جلو آمد. نزدیکه نزدیک شد.     تکان خوردن بزاق گلویش…

رمان شالوده عشق پارت229

بدون دیدگاه
          اشک های شمیم یخ زده و امیرخان همچنان سکوت سنگین و دلهره‌آورش را حفظ کرده بود.     پانیذ فشاری به شانه‌ی امیرخان وارد کرد…

رمان شالوده عشق پارت228

بدون دیدگاه
        اشکش چکید.   مرد بی‌رحمی که حاضر بود برای داشتنش همه کار کند، نه کتک خوردنش و نه تحقیر شدنش ذره‌ای برایش اهمیت نداشت!    …