رمان شالوده عشق پارت 269

۱ دیدگاه
        -امیر ب..بذار با هم حرف بزنیم گو..گوش بده بهم.     -بِبُر صداتو خب؟ فقط بِبُر صداتو!     دزدگیر یک ماشین سفید رنگ به صدا…

رمان شالوده عشق پارت 268

۱ دیدگاه
      -فعلاً خداحافظ دخترم الآن عجله دارم بعداً بازم مفصل با هم حرف می‌زنیم.     بغض کرده و بی‌آنکه بتوانم کلمه‌ای بگویم برایش سر تکان دادم.  …

رمان شالوده عشق پارت 267

بدون دیدگاه
        -هیچوقت از یادم نرفت که دوباره بخوام یادآوریش کنم. روزی که آذر ازدواج کرد برای همیشه از زندگیم بیرونش کردم و از اینجا رفتم. اما وقتی…

رمان شالوده عشق پارت 264

۱ دیدگاه
  -…   -میگن رو دستش نیست قراره آخر شب بیاد در مورد شرایطت حرف بزنیم البته جفتمونم می‌دونیم با وجود امیرخان واقعاً یه جدایی راحت پیش روت نیست. مخصوصاً…

رمان شالوده عشق پارت 262

۲ دیدگاه
      شوکه سرم را به چپ و راست تکان دادم.   خدایا چه داشت می‌گفت…؟!     آنقدر مشئمز شده بودم که حتی نتوانستم جوابش را دهم و…

رمان شالوده عشق پارت 261

بدون دیدگاه
        یکدفعه شانه هایم نامحسوس بالا پریدند و تنم یخ زد. اما رادان بی‌خبر و با همان برق خیره کننده‌ای که در چشمانش بود، ادامه داد:  …

رمان شالوده عشق پارت 259

۱ دیدگاه
        -بهت گفتم گمشو بیرون فکر کردی کی هستی که به زن من، به عشق من، به ناموس من می‌گی هرزه؟ لاشی؟ لاشی هان؟ یه لاشی بهت…

رمان شالوده عشق پارت 257

        -امیر؟! چمدان را برداشت و به سمت در رفت. باید هر چه زودتر این خانه لعنتی را ترک می‌کرد. خوب فهمیده که انسان های اینجا ذره‌ای…

رمان شالوده عشق پارت 256

۴ دیدگاه
        با عجله در اتاقشان را باز کرد و بی‌نگاه کردن به تخت مستقیم به سمت کمدها رفت.     در کمد را باز کرد و بی‌توجه…