رمان وارث دل پارت ۱۵۰ 4.1 (15)2 سال پیشبدون دیدگاه _هیچی مادر جون گفتم که با نیشخند بهش نگاه کردم ولی مادر جون دست بردار نبود خودش رو کشید جلو و با اخم های در هم ورهم…
رمان وارث دل پارت ۱۴۹ 4.3 (15)2 سال پیشبدون دیدگاه مگه قرار نبود باهم خیلی جاها بریم مگه قرار نبود ، نبود مادرت رو برام جبران کنی!؟ مگه قرار نبود خیلی کار ها انجام بدیم پس چی…
رمان وارث دل پارت۱۴۸ 4.5 (13)2 سال پیش۳ دیدگاه چشم هام رو نمی تونستم از اون تخت بردارم اصلا برام غیر قابل باور بود اون ماهرخ بود که به این حال و روز افتاده بود!؟ من…
رمان وارث دل پارت ۱۴۷ 4.1 (16)2 سال پیش۶ دیدگاه چقدر تلخ حرف می زد چقدر نگاهش سرد و بی روح بود _اومدن تو اینجا هیچ تاثیری روی من نداره.. لب هاش رو به حالت کجی کج کرد _جدی!؟…
رمان وارث دل پارت ۱۴۶ 4.2 (18)2 سال پیش۱ دیدگاه _ولی نمرده!! ببین اصلا خیری از مرگ و بقیه ی کارا نیست!! رفته توی کما و الان داره رابطه ی بین بابامپ داداشم رو بهم می زنه این…
رمان وارث دل پارت ۱۴۵ 4.1 (14)2 سال پیش۲ دیدگاه کوروش بود.. برای چی زنگ زده بود اونم این وقت شب!؟ برای اینکه بفهمم چخبر شده گوشی رو جواب دادم و گذاشتم دم گوشم با حالت سوالی گفتم :…
رمان وارث دل پارت ۱۴۴ 4.2 (14)2 سال پیش۱ دیدگاه _پس منم باهات می یام دخترم…نگرانتم با تعجب دوباره به بابا نگاه کردم چی می خواست بگه که اینطوری صحبت می کرد خدایی!! چشم هام رو…
رمان وارث دل پارت ۱۴۳ 4.5 (13)2 سال پیشبدون دیدگاه با حالتی عجیب بهش زل زده بودم اونم عین من بود با انگشت اشاره گفت : اسم تو چیه خوشگله!؟ خودش رو تکون ارومی داد و اومد…
رمان وارث ودل پارت 142 4.5 (12)2 سال پیش۲ دیدگاه _من طلاق دخترم رو خودم می گیرم همون چند سال پیش اشتباه کردم که سپردمش دست تو نباید این کار رومی کردم.. همون روزی که برای طلاق اومده…
رمان وارث دل پارت ۱۴۱ 4.3 (14)2 سال پیش۵ دیدگاه _ببینم نکنه اون پسره چیزی بهت گفته اره ؟؟ منظور بابا سالار بود سرم رو به چپ و راست تکون دادم و گفتم : نه بابا…اون…
رمان وارث دل پارت 140 4.3 (16)2 سال پیش۱ دیدگاه _تو زن امیر هستی ولی طوری رفتار می کنی انگار این قضیه برعکسه.. امیر دوست داشته زن گرفته فکر نکنم چیز عجیبی باشه.تو به جای اینکه…
رمان وارث دل پارت ۱۳۹ 4.6 (21)2 سال پیش۲ دیدگاه _ببین بابا من می خوام همراه مامان برم مسافرت با مامان به اون دختر فکر نمیکنم و حالم هم خیلی خوبه اون دختر شوهر داره و…
رمان وارث دل پارت۱۳۸ 4.5 (16)2 سال پیش۲ دیدگاه ولی اصلا عکس العملی نشون نداد بدتر اومد نزدیک و بازو هام رو گرفت و فشار داد.. دلم می خواست یه بلایی سرش بیارم.. در حالی که…
رمان وارث دل پارت ۱۳۷ 4.5 (15)2 سال پیشبدون دیدگاه ولی شده بود انگار این زن اصلا نمی خواست که به راه بیاد خودم رو تکون دادم و با اخم های تو هم رفته شروع کردم…
رمان وارث دل پارت ۱۳۶ 4.6 (8)2 سال پیشبدون دیدگاه برای چی می خواست خودش رو توجیج کنه!؟ با عصبانیت بهش نگاه کردم خودم رو فرستادم جلو و با داد و بیداد گفتم : برای چی می…